شنبه 06 سپتامبر 2008 13:42
چگونه با اسلام مبارزه كنيم؟

مارك استین، نویسنده كانادایی، می‌پندارد كه «آینده به اسلام تعلق دارد». بنابر گفته او، دلیل اصلی این امر تغییرات مربوط به جمعیت جهان است، با توجه به این كه در كشورهای اسلامی ازدیاد جمعیت بسیار گسترده و فراگیر است، حال آن كه در بین ملل غیر مسلمان میزان موالید پایین است. او ادعاهایی می‌كند كه […]

مارك استین، نویسنده كانادایی، می‌پندارد كه «آینده به اسلام تعلق دارد». بنابر گفته او، دلیل اصلی این امر تغییرات مربوط به جمعیت جهان است، با توجه به این كه در كشورهای اسلامی ازدیاد جمعیت بسیار گسترده و فراگیر است، حال آن كه در بین ملل غیر مسلمان میزان موالید پایین است. او ادعاهایی می‌كند كه برخی از آن‌ها را من قبول دارم، از قبیل آن كه یك دولت یا حكومت بزرگ منشاء خطری است كه امنیت ملی را تهدید می‌كند؛ زیرا «آسیب‌پذیری انسان را در مقابل خطرهایی همچون اسلام‌گرایی افزایش می‌دهد؛ و احتمال این كه انسان بتواند عزم و اراده خود را جهت خنثی كردن این خطر به كار ببرد تضعیف می‌نماید».

 

بنابر گفته استین ، «دولت بوش چهار سال پس از آغاز برنامه «پیكار با تروریسم» ، اجرای فرمول تازه‌ای را گوشزد كرده است و آن « جنگ طولانی مدت» است. این نشانه نوید بخشی نیست. در یك جنگ كوتاه مدت، پول صرف تانك و بمب می‌شود؛ اما در یك جنگ طولانی مدت، عزم و اراده و نیروی انسانی بیشتر به كار می‌آید».

مخالفان این سخن ادعا خواهد كرد كه آقای استین با تلقین این نكته كه ما از هم اكنون جنگ را باخته‌آیم، در حفظ عزم و اراده غرب تشریك مساعی نمی‌كند. با این حال بهتر است كه من شخصا در مورد استدلال او بیش از اندازه سخت نگیرم. «شورای كانادایی روابط امریكا و اسلام « مقاله او را تقبیح كرده و آن را «اسلام ستیزانه، تحریك كننده، و موهن و رنجش آور» خواند. اگر شورای مزبور از گفتار یا كردار كسی در زمینه‌ای معین خوشش نیاید، آن شخص پی می‌برد كه حتما گفتار یا كردارش در آن زمینه درست و برحق است.

لیكن،‌ او ادعاهای دیگری نیز دارد كه من به شدت با آن‌ها مخالفم. به عنوان مثال، او اشاره می‌كند به این كه مصلحت آن است كه ایلاات متحده در عراق باقی بماند و به ترویج دموكراسی در آن جا اهتمام ورزد: «وقتی یگانه ابرقدرت جهان، كه 40 درصد هزینه امور نظامی دنیا را تأمین می‌كند. به این نتیجه برسد كه نمی‌تواند در مقابل یك جنگ چریكی، كه در طول تاریخ تلفات آن اندك بوده است، ایستادگی كند، آن هم جنگی علیه مشتی فتنه‌گر بومی و عده‌ای تروریست غیربومی، چنین چیزی چه معنایی خواهد داشت؟
در این استدلال، مارك استین دچار خطا شده است و خطای وی نشان می‌دهد كه او اسلام را به طور كامل نمی‌شناسد. * كل طرح «ترویج دموكراسی» از همان آغاز اشتباه بود ؛ زیرا دموكراسی را نمی‌توان به یك كشور اسلامی از قبیل عراق صادر كرد. حماقت است كه صدها میلیارد دلار خروج مسلمانان شود؛ و در همان حال روند اسلامی شدن غرب با سرعت و بی‌وقفه ادامه داشته باشد.

استین از مقوله دموكراسی در این موقعیت نیز شناخت كاملی ندارد. كشورهای مسلمان زنگی انگل‌گونه‌ای دارند. حتی رشد بسیار گسترده جمعیت نیز تنها تا زمانی كه مسلمانان اجازه داشته باشند آن را به سرزمین‌های كفار صادر كنند، امتیازی برای آن ها محسوب می‌شود. جهان اسلام، هنگامی كه از چنین فرصتی محروم شود و از كمك‌های غرب نیز بی‌نصیب بماند، به سرعت در باتلاق ازدیاد بیش از حد جمعیت فرو خواهد رفت .

نشان دادن عجز و ناتوانی اسلام به مسلمانان یك راه حل دراز مدت محسوب می‌شود.
بنابر نوشته سردیا تریفكوویچ (Srsja Trifkovic) ، مؤلف كتاب «فایق آمدن بر خطر جهاد» ، هزینه ملموس حضور یك مرد، یك زن و یك كودك مسلمانان در امریكا برای مالیت دهندگان امریكایی، لااقل سالی 100 هزار دلار است. هزینه ناخوشایند بودن عمومی مرتبط با خطر تروریسم و تأثیر آن بر چگونگی زندگی ما، البته، غیرقابل محاسبه است … میان درصد تعداد مسلمانان یك شكور و افزایش خشونت‌های تروریستی در آن كشور ( تنزل عمومی كیفیت زندگی و گفتمان جامعه متمدن به كنار) ، ارتباطی دوجانبه وجود دارد كه از طریق آزمایش و تجربه درستی آن به اثبات رسیده است».

دیر یا زود،ما ناگزیریم با پیامدهای این واقعیت به مقابله برخیزیم. بهترین شیوه جهت مقابله با جهان اسلام آن است كه حتی‌الامكان با آن كمتر در تماس باشیم. مصلحت آن است كه مهاجرت مسلمانان را به سرزمین‌های خود [در مغرب زمین]‌ كاملا متوقف كنیم. این كار به شیوه‌های غیر مستقیم امكان‌پذیر است، از قبیل ممنوع ساختن ورود مهاجران از كشورهایی كه به اشتغال در فعالیت‌های تروریستی شهرت دارند. همه مسلمانان كه شهروند كشورهای غربی نیستند، لازم است كه از این سرزمین‌ها اخراج شوند. ما، هم چنین ، بهتر است كه در قوانین خود تغییراتی بدهیم تا تابعیت آن عده از شهروندان مسلمانی كه از شریعت پشتیبانی می‌كنند، درباره جهاد ونابرابری «كفار» با مسلمانان و امثال این‌ها به تبلیغ می‌پردازند، باطل گردد و بازگرداندن آنان به زادگاه‌های‌شان تضمین شود.

برای ما ضروری است كه محیط و جوی ایجاد كنیم كه در آن اجرای فرایض دینی مسلمانان با دشواری مواجه شود. صلاح در آن است كه شهروندان مسلمان یا ناگزیر شوند كه شیوه‌های غیردینی زندگی ما را بپذیرند و یا، در صورتی كه شیفته احكام شریعت هستند، سرزمین‌های ما را ترك كنند. بخش عظمیی از این كار را می‌توان با روشی عاری از تبعیض به انجام رساند، آن هم صرفا از طریق امتناع ورزیدن از دادن مجوزهای ویژه به مسلمانان جهت برخوداری‌شان از نهادها و آیین‌های مورد توجه خاص آن‌ها. مسلمانان نباید اجازه اذان گفتن در ملاعام داشته باشند، چرا كه چنین عملی به منزله اهانت به پیروان سایر ادیان است. شایسته آن است كه پسران و دختران در تمامی فعالیت‌های ورزشی و تفریحی در ملاعام و از جمله در مدراس مشاركت داشته باشند. در مكان‌های عمومی استفاده از حجاب باید ممنوع گردد، تا بدین ترتیب سنت فرودستی زنان برانداخته شود. شركت‌ها و ساختمان‌های عمومی نباید تحت فشار قرار گیرند تا برای مسلمانان نمازخانه احداث یا دایر كنند. لازم است قوانینی كه به اجرا درآید تا سوء استفاده از قانون تجدید پیوند خانواده مقدور و میسر نباشد. مصلحت نیست كه به مسلمانان مجوزی برای سرمایه‌گذاری‌های كلان در رسانه‌ها یا دانشگاه‌های مغرب زمین اعطا شود.

بعید نیست كه برخی از كشورهای غیر مسلمان از «فرامین بنس» (The Benes Decrees) كه چكسلواكی در سال 1946 میلادی صادر كرد، نسخه‌برداری كنند. در آن سال، اكثریت «آلمانی‌های «سودتن» (Suseten Germans) نشان داده بودند كه ستون پنجم خطرناك [دشمن] در چكسلواكی هستند. دولت چك با صدور فرامین مزبور آنان را زا سرمزین خود اخراج كرد. به طوری كه هیو فیتزجرالد، عضو مؤسسه «دیده‌بان جهاد» به اثبات رسانده است، برای مسلمانان ساكن بخش‌هایی از اروپا موقعیتی به مراتب بهتر جهت اجرای فرامینی مشابه «فرامین بنس» كه در مورد آلمانی‌های «سودتن» به كار گرفته شد، پدید آمده است.

خواهید گفت كه آیا این گونه اقدامات معادل نژادپرستی و فاشیسم نیست؟ خود مسلمانان در نظرسنجی‌هایی كه پیاپی از آنان به عمل آمده است، همواره تصریح كرده‌اند كه تابع امت اسلامی هستند، نه تابع مقررات كشوری كه در آن سكونت دارند. عواطف آنان به ایشان حكم می‌كند كه مثلا: « من مسلمانی هستم كه در بریتانیا سكونت دارم. من بریتانیایی نیستم». بسیار خوب ، حال كه خود مسلمانان تصریح می‌كندكه تابعیت آناناز تكه كاغذی كه این تابعیت روی آن چاپ شده و مهر رسمی نیز خورده است فراتر نمی‌رود، پس چرا به گفته خود آنان استناد نكنیم؟

دیوید سلبورن ، مؤلف كتاب «پیكار مشرف به شكست با اسلام» می‌پندارد كه «علت پیشرفت سریع اسلام را به آسانی می‌توان تشریح كرد. علت این امر آن است كه از لحاظ سیاسی و ایدئولوژیك، هر قدر كه جهان اسلام نیرومند است، بر عكس،‌كشورهای مغرب زمین ـ لیكن نه چین یا هند ـ به همان اندازه ضعیف هستند. عواملی بسیار راه را بر غرب سد كرده است كه برخی از آن‌ها عبارتند از: لیبرالیسم بیش از اندازه بردبارانه، موقعیت از بین رفته ضوابط اخلاقی در دیانت مسیح، نوسانات در تشكیلات قضایی آن و عدم انسجام در نحوه قضاوت‌ها، تردیدها و دودلی‌های سیاسی و نظامی در خصوص راهبرد و تاكتیك‌ها، تشكیلات اطلاعاتی ـ امنیتی ضعیف، و همكاری‌های «چپ» با دشمن.

آیا غرب می‌تواند بر خطر اسلام غلبه كند؟ سلبورن‌ ده دلیل می‌آورد كه چرا پاسخ به این پرسش منفی است. برخی از این دلایل عبارت است از : دامنه تفرقه و اختلاف نظر سیاسی در جهان غیر مسلمان بر سر این كه خطر واقعی چیست و مثلا چه نقشه یا توطئه‌ای از سوی دشمن در جریان است، سردرگمی «ترقی خواهان» چپ‌گرا درباره پیشروی اسلام، امریكا ستیزی و احساس رضایت و «خنك شدن دل» بسیاری از غیر مسلمانان بیرون از گود از بابت بدبیاری‌ها و ناكامی‌های امریكا و بالاخره وابستگی غرب به نفت و منابع مادی كشورهای عربی و اسلامی.

بنابر گفته او، اسلام مغلوب نخواهد شد؛ زیرا «نیرو و اقتدار» امت جهانی اسلام، در حال حاضر، دست كم گرفته شده است. «با این حال نشانه دیگر این كه پیشروی اسلام هم چنان ادامه خواهد یافت، در «استفاده ماهرانه از رسانه‌ها و وب‌سایت‌های جهاین، كه هر دو در خدمت «جهاد الكترونیك» قرار دارند، نهفته است».
من نظر سلبورن را قبول دارم كه می‌نویسد ضعف فرهنگی غرب یك نقطه ضعف عمده به شمار می‌رود و یكی از دلایل مهم تجدید حیات جهاد در سال‌های اخیر بوده است .
این واقعیت كه ما به میلیون‌ها مسلمان اجازه دادیم تا در سرزمین ما سكنی گزینند، هیچ گاه امری اجتناب‌ناپذیر نبوده است. اجازه دادن به آن‌ها برای سكونت در كشورهای غربی ثمره گرایش ما به تنوع فرهنگی و ضعیف شدن هویت فرهنگی خود ما بوده است. كمك تعمدی اروپایی‌های عرب‌تبار در قاره اروپا نیز در این ضعیفشدن فرهنگی تأثیر به سزایی داشته است.

جهانی شدن امور و پیشرفت رسانه‌های مدرن همگجانی تأثیری پیچیده‌تر و بغرنج‌تر داشته و نتایج آن ضد و نقیض بوده است. به طوری كه یك كارشناس سابقا مسلمان در وب سایت «علی سینا» نوشته است: «آیین‌ها ، مناسك و مراسم عبادی به منزل ابزارهای شست و شوی مغزی جهت القای انضباط و پایبندی به دیانت، حایز اهمیت هستند. عطف توجه و تأكید اسلام بر فرایض و آیین‌های دینی مرا به یاد انضباط نظامی و‌آداب آن می‌اندازد. لیكن، آنچه برای یك ماشین جنگی در قرون وسطی مؤثر و مفید بود، برای مسلمانان در دنیای جدید فجیع و مصیبت‌بار است. اطاعت كوركورانه، برادری، شهامت، نفرت و بالا بودن میزان زاد و ولد ملهم از تعلیمات اسلام، موجب تقویت ماشین جنگی اراب و پشتوانه آن بود. اما همین خصلت‌ها برای مسلمانانی كه در عصر میروچیپ ( ریزتراشه) زندگی می‌كند موانعی به شمار می‌روند كه راه پیشرفت را بر او سد می‌كنند. این خصلت‌ها در روزگار ما به فقر، ستیزه‌جویی، جنگ و شكست منجر می‌شوند.»

اسلام برای جنگ‌های قرون وسطی ابزاری كامل و بی‌نقص بود؛ اما به تدریج در برابر غرب نتوانست عرض اندام كند، به ویژه پس از انقلاب‌های علمی و صنعتی كه وقوع آن‌ها در سرزمین‌های اسلامی هرگز امكان‌پذیر نبود؛ زیرا در آن سرزمین‌ها آزادی وجود نداشت و حاكمیت امری مطلق و از نوعی قداست برخوردار بود. نكته تناقص‌آمیز در اینجاست كه تاریخ اكنو چرخه كالم خود را طی كرده است. مسلمنان هنوز هم از ابداع یك ابزار تازه عاجزند و وجودشان از این حیث منشاء هیچ اثری نیست. لیكن آنان، در نتیجه مهاجرت، ارتباطات متقابل نوین، حضور مسلمانان در سرزمین‌های دارای سكنه غیر متدین و غیر مسلمان و نیز در نیتجه افزایش درآمدهای نفتی اعراب، می‌توانند بدون هیچ گونه معطلی فن‌آوری مورد نظر خود را از سایرین بخرند و یا در اختیار و یا تحت كنترل خود در آورده و كلا به خود اختصا دهند . آنچه به انقلاب ایران كمك كرد تا به ثمر برسد، نوارهای كاست حاوی سخنرانی آیت‌‌الله خمینی [ره] بود.

راجر اسكروتن در كتاب «غرب و سایر مناطق جهان: جهانی شدن و خطر ترویسم» استدلال می‌كند كه روند جهانی شدن « به اسلام تندرو فرصتی بخشیده است كه از هنگام عقب‌نشینی‌ عثمانیان از مركز اروپا تاكنون، فاقد آن بوده است. این روند، یك امت واقعی مسلمان پدید آورده است كه فراتر از مرزها، در كسوت مشروعیت جهانی، خود را مطرح كرده و همانند یك انگل، خود را به نهادهای جهان شمول و فنون ( تكنیك‌های) دارای كاربرد در سراسر دنیا، كه فرآورده‌های جنبی دموكراسی غرب هستند، چسبانده است.
«فنون و زیراختی كه القاعده بر آن‌ها متكی است، مواهبی است از نهادهای نوین جهانی. وال استریت و زوریخ بودند كه شبكه امور مالی بین‌المللی را پدید آوردند كه به اسامه بن لادن امكان می‌أهد ثروت خود و میزان آن را پنهان نگاه دارد و آن را در هر جای دنیا به كار انداز. بنگاه‌های پیمانكاری غرب بود كه با شعبه‌های خارجی چندملیتی خود آن نوع فن‌آوری را به وجود آورد كه بن‌لادن این گونه مؤثر و كار‌آمد از آن علیه ما بهره‌برداری كرده است.

سرانجام، دانش غرب بودكه سلاح‌های كشتار جمعی را تولید كرد، سلاح‌هایی كه بن‌لادن با تمام وجود آرزومند دستیابی به آنهاست. اگر در آمدهای هنگفت نفت خیز غرب به داخل عربستان سعودی سرازیر نشده بود، ثروت كلان بن لادن نیز به هیچ وجه وجود خارجی نمی‌داشت؟ درآمدهایی كه موجب رونق فراوان برج‌سازی در آن كشور شد و فرصتی برای پدر وی پدید آورد كه به او امكان داد تا از آن رونق سودهای سرشاری به جیب خود سرازیر كند».

با وجود آنکه كه اسركوتن دلایكی در درستی این نظریه كه اینترنت و فن‌آوری ارتباطات نوین موجب تقویت و تحكیم اسلام شده‌اند ارائه می‌دهد ، چند اظهار نظر ضد و نقیض در سخن او وجود دارد كه شنیدن آن‌ها به زحمتش می‌ارزد.
تئودور دارلیمپل می‌یندارد كه «اسلام هیچ حرفی ندارد كه به جهان مدرن بزند» و تصریح می‌كند كه : «من،شخصا معتقدم كه همه اشكال اسلام در جهان مدرن در برابر انتقادات منطقی بسیار آسیب‌پذیر است؛ و به همین دلیل است كه اسلام‌گرایان در تلاش جهت متوقف كردن این گونه انتقادات تا این اندازه خشم و التهاب از خود نشان می‌دهند. آنان به طور غریزی درك كرده‌اندكه خود اسلام، در ضمن نیرومند بودند، تا حد مفرطی شكننده نیز هست، همانگونه كه كمونیسم هم در گذشته بود. آنان درك می‌كنند كه در مقطع كنونی از تاریخ بشریت، اسلام همه چیز هست یا هیچ‌چیز نیست. «اسلام‌گرایی»،‌ تجدید حیات دین اسلام نیست؛ بلكه آخرین نقسی است كه فرو می‌برد و بیرون می‌هد. لیكن، به طوری كه هر كس كه شاهد جهان دادن یك شخص بوده است گواهی می‌دهد، نفس‌های اخر امكان دارد مدتی طولانی، كه كسی انتظارش را ندارد ، ادامه یابد.»
با وجود آن كه برخی از تنش‌هایی كه ما اكنون شاهد آن هستیم، معلول ضعف فرهنگی غرب است، بخشی از آن‌ها به نیروهای غیرفردی جهانی شدن فن‌آوری نیز ارتباط دارد. در گذشته، مسلمانان و غیر مسلمانان می‌ـوانستند در بیشتر موارد وجود یكدیگر را به طور روزمره نادیده بگیرند. چننی چیزی دیگر امكان‌پذیر نیست؛ زیرا مسلمانان همه روزه جهان غرب را روی صفحات تلویزیون مشاهده می‌كنند. اگر هم كسی مثلا در دانمارك حرفی «اهانت‌آمیز» درباره پیامر [ص] بر زبان راند ـ حرفی كه اگر در قرن نوزدهم در آن كشور زده می‌شد ساكنان پاكستان یا مصر از آن آگاه نمی‌شدند ـ به یمن وجود‌ ای‌میل، لتفنهای همراه و تلویزیون ماهواره‌ای، میلیون‌ها مسلمان ظرف چند ساعت آن حرف را خواهند شنید. با این حال ، چنین چیزی می‌تواند به طور بالقوه برای غیر مسلمانان مفید باشد.

برخلاف ادعای سلبورن ، اینترنت عملا به صورت یك عامل مهم و شاید تعیین كننده در حوزه مقاومت غرب ظاهر شده است؛‌ چنان كه بروس باوئر در این زمینه چنین خاطر نشان كرده است: «خدا را شكر كه اینترنت وجود دارد. من از فكر اینكه بدون اینترنت از رویدادهای پانزده سال گذشته هرگز با خبر نمی‌شدم، به خود می‌لرزم. بلاگ نویس‌ها در برخی موارد درباره رویدادهایی گزارش داده‌اند كه رسانه‌های رایج همگانی مسلط بر جامعه از آن غافل مانده و یا از ارائه و پخش آن‌ها امتناع ورزیده‌اند، و در پاره‌ای موارد نیز به حذف و تحریف برخی از رویدادها در زیر پوشش خبری رسانه‌های عادی همگانی اشاره كرده‌اند.

رسانه‌های همگانی رسمی بارها، به سبب مطالب بلاك‌نویس‌ها ، خود را ملزم دیده‌اند كه به رویدادهایی توجه نشان دهند كه در صورت عدم وجود ا ینترنت و بلاك‌نویسی، از سوی آنان (رسانه‌های عادی) نادیده گرفته می‌شد. بلاگوسفر (Blogosphere) [سپهر بلاگ‌نویسی یا حوزه بلاگ نویسی ـ م.] شیوه شگفت‌انگیزی برای پخش خبر است. اگر رویدادی مهم تنها در یك روزنامه كم اهمیت محلی درج شود، یكی بلاگ‌نویس‌ در جرایی درباره آن مطالب خواهد نوشت و سایر بلاگ‌نویس‌ها نیز با نوشته او تماس برقرار خواهند كرد، به طوری كه آن گزارش خبری به سمع و نظر خوانندگان بلاگ‌گاه در همه نقاط جهان خواهد رسید. اگر اروپا نجات یابد، علت آن اینترنت خواهد بود.»

كارولاین گلیك، نویسنده ثابت روزنامه «اورشلیم پست» بلاگوسفر را ستایش می‌كند و چنین می‌نویسد : «مسئولیت حفظ و حراست از ملت‌ها و جوامع‌مان در مقابل تجزیه و نابود شدن به دست افرادی افتاده است كه الغب اوقات به تنهایی كار می‌كنند و حاضر نیستند خفت و خواری جوامع خود را بپذیرند و ، از این رو ، با ابزارهای ابداعی نوین، كه حاصل آزادی است، جهت پاسداری از شیوه زندگی ما تلاش و مبارزه می‌كنند».

افسانه حماسی «ارباب حلقه‌ها» ، اثر جی.آر.‌آر. تولیكین، داستانی درباره قوم كوچكی موسوم به «هابیتس» است كه در پایان اوضاع ناگوار را ختم به خیر كرده و به داستان حسن ختام می‌بخشند. نیرومند‌ترین دشمن در یمان خود آن قوم، در داستانی كه تولكین روایت می‌كند، سارومان جادگر است. اكنون در غرب، سارومان معادل تمامی قشر یا طبقه دست‌اندر كار در حوزه‌های سیاست، رسانه‌ها و محافل دانشگاهی و فوق‌دانشگاهی است. سارومان‌های غرب با مقاومت هزاران قوم و طایفه كوچك «هابیتس» در سایبراسپیس (Cyberspace) (فضای سایبرنتیك: فشای اطلاع‌رسانی و كنترل آن از طریق اینترنت و غیره) رو به رو می‌شوند و [بدیهی است كه] از چنین وضعی دل خوشی ندارند. افراد بدبین ادعا می‌كنند كه این عصر صرفا عصر «غرب وحشی» در حوزه اینترنت است كه به تدریج رام گردیده و از میدان بیرون رانده خواهد شد. چنین چیزی امكان‌پذیر است؛ لیكن حتی اگر قرار باشد كه رویدادها در آن مسیر بیفتد، باز هم اینترنت به سهم خود به نیروی مقاومتر مغرب زمین در عصر ما یاری خواهد رساند.

سلبورن معتقد است كه بسیاری از مردم قدرت اسلام را دست كم گرفته‌اند. شاید چنین باشد؛ لیكن برخی از ناظران ، از جمله مارك استین و خود آقای سلبورن نیز احیانا آن را دست كم می‌گیرند. آناناز این واقعیت غافلند كه اسلام نیز دارای نقاط ضعف بسیار است. دشمن خود را دست كم نگیرید. برای اسلام باید این اعتبار را قائل شد كه از نقاط ضعف ما استفاده‌های زیركانه‌ای به عمل آورده است؛ اما این عقیده كه « ما همگی محكوم به فنا هستیم و از هم اكنون بازی را باخته‌ایم،» گرچه به مضمون مسلط در سخنرانی‌ها و مقالات صاحبان این عقیده مبدل شده است، عقیده اغراق‌آمیزی به شمار می‌رود.

مصلحت آن است كه ما یك خط مشی بازدارندگی را در مورد جهان اسلام به اجرا در آوریم. منظور من آن نیست كه سیاست بازدارندگی یگانه‌كاری است كه انجام دادن آن برای ما ضروری است؛ بلكه سخن من آن است كه خط مشی بازدارندگی حداقل كاری است كه مبادرت به آن قابل قبول خواهد بود. ترویج فن‌آوری سلاح‌های هسته‌ای ، كه ناگوارترین جنبه روند جهانی شدن امور است، احتمالا در مقطعی معین بارقه جنگی تمام عیار را با جهان اسلام برخواهد افروخت. یگانه راه پرهیز از چنین رویدادی برداشت گام‌هایی چند، از جمله گام‌های نظامی، در راستای محروم گرداندن مسلمانان از یك چنین فن‌آوری است.

شایسته آن است كه ما توانایی آن را در زمینه آسیب رساندن جسمانی و فیزیكی به خودمان محدود كنیم. ما نمی‌توانیم خود را به طور كامل از آسب‌رسانی آنان رد امان نگاه داریم؛ اما باید تا آنجا كه اماكن‌پذیر است، اقدامات خصمانه آنان را خنثی نماییم. لازم است از طریق استهزا و تمسخر مسلمانان و انتقاد از آن‌ها سوهان روح آنان شویم و اعصاب آن‌ها را بفرساییم. ما ، هم چنین بید به آنان تفهیم كنیم كه در مقابل هر حمله تروریستی مسلمانان بر این گونه تلاش‌های خود شدت خواهیم بخشید. مسلمانان از تحقیر شدن و مورد استهزا قرار گرفتن بیشتر در هراسند تا از سلاح‌های ما، این نوعی دید از برقراری موازنه تروریستی است.

دكتر كنراد الست، یكی از بهترین شرق‌شناسان بلژیك میپندارد كه «اسلام در حال انحطاط است؛ هر چند افزایش جمعیت پیروان آن ‌و افزایش قدرت رزمی آن مؤثر و چشمگیر است.» این گسترش جمعیت و این افزایش قدرتف بنا بر تعبیر دكتر الست، صرفا یك « دگرگونی واپسین»* است. با این همه، وی اذعان دارد كه این انحطاط ( دست كم در مقیاس طول عمر یك فرد بشر ) مدتی طول می‌كشد تا چرخه كامل خود را طی كرده و روند كامل خود را به اتمام برساند. و این امكان نیز در بین است كه اسلام در تبدیل شدن به دین اكثریت مردم اروپا موفق گردد و سپس در ورطه نابودی خویش فروغلتد.

دالریمپل احیانا درست می‌گوید كه اسلام یك دین « همه چیز یا هیچ چیز » است كه نمی‌توان آن را سكولاریزه كرد. به طوری كه مارك استین می‌گوید، ممكن است آینده به اسلام تعلق نداشته باشد. می‌توان تصور كرد كه اسلام نزد برخی از نسل‌های آینده، دیگر یك نیروی جهان شمول و با اهمیت به شمار نرود؛ لیكن ، در عین حال، یك منبع دایمی خطر برای همسایگانش، از اروپا گرفته تا سراسر هند و تا حد آسیای جنوب شرقی، محسوب می‌گردد.

خبر خوش آن است كه اسلام ممكن است نتواند به سیطره بر جهان، كه آرزویش را دارد، دست یابد و خبر بد آن است كه اسلام ممكن است بتوادن به برافروختن شعله یك جنگ جهانی نایل آید. ما تنها می‌توانیم آن را تا جایی كه امكاندارد در داخل یك قفس بیندازیم و بكوشیم از افروخته شدن آتش یك جنگ جهانی پیشگیری كنیم.
………………………………………………………………
عنوان اصلی: WHY THE FUTURE NOT BELONG TO ISLAM
منبع: گلوبال پالیتیشن GLOBAL POLITICIAN
تاریخ نشر: 20 مارس 2007 ( 29 اسفند 1386)
نویسنده: فیوردمن* FJORCMAN
مترجم: شاهرخ بهار
……………………………………………………………..
* فیوردمن بلا‌گ‌نویس مشهوری است كه در گذشته برای «بلاگ فیوردمن» مطلب می‌نوشت . نوشته‌های و در بسیاری از وب سایت‌های دیگر انتشار یافته است كه وب سایت «دروازههای وین» از آن جمله است. «دروازه‌های وین‌« نشریه‌ای الكترونیكی است كه مقاله فوق اولین بار در آن درج گردید.
* اصطلاح فارسی «خانه روشنی» كه در مورد بهبود ناگهانی و موقت بیمار مشرف به موت در ساعات قبل از مرگ به كار می‌رود، تقریبا معادل اصطلاح انگلیسی Last Uphearal””

کاروان طریق القدس

آرشیو