
هویت فرهنگی هر ملتی ریشه در تاریخ ،باورها ، ارزشها ، آداب و رسوم آن ملت دارد و همین هویت نوع رفتار جمعی و شخصی آن جامعه را با جهان اطراف و نیز با شهروندان یك اجتماع مشخص میكند . در این میان دین و مذهب از ابتدای ظهور خود نقش بسیار تعیین كنندهای در هویت بخشی به معتقدان خود ایفا نموده و آنها را از « دیگران » جدا كرده است .
پس از رنسانس در غرب و گسترش عقیده انسان محوری در اروپا و جهان مدرنیته و عناصر آن به مثابه بستر هویت جدید فرهنگی غرب ، با ایجاد نگرش جدیدی نسبت به انسان و جهان و ترسیم رابطهای تازه بین این دو ، سودای ترسیم هویت جدیدی را به جای هویت قدیم در سر داشت . در این راستا و در قدم اول نقش سنت و مذهب در تعریف و هویت یابی انسانها نفی گردید و عناصر مدرن چندی از قبیل : ملیت ، مرز جغرافیایی ، زبان و غیره از عوامل هویت بخشی به شمار رفت .
پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران و گسترش مفاهیم متولد شده از مدرنیته در این كشور ، تحولات اندیشهای و هویتی مهمی به وجود آمد كه مهمترین تحول را میتوان در زیر سؤال رفتن هر آن چه مربوط به گذشته تحت عنوان « سنت » میشد ، دانست و در این راستا مذهب و عناصر دینی فرهنگ ایران تحت تأثیر نفی عناصر سنتی در غرب ، به منزله مانع رسیدن ایران به غرب تلقی گردید و به روشهای مختلف با آن مبارزه شد كه اوج این مبارزه را میتوان در دوران پهلوی اول مشاهده كرد . در این دوره با تمام مظاهر مذهبی مربوط به هویت ایرانیان مبارزه و برخود خشن صورت گرفت . از سوی دیگر در ساختار سیاسی نیز ضمن معطل گذاشتن اصل دوم متمم قانون اساسی كه به نظارت مجتهدان شیعه بر مصوبات مجلس جهت مشروعیت بخشیدن به سلطنت مشروطه در نظر گرفته شده بود ، در عمل هر گونه تجلی مذهبی و دینی هویت ایرانی نفی شد و با سخت گیری نسبت به عالمان و حوزه های دینی در عمل نقش اجتماعی و سیاسی دین و متولیان دینی نادیده گرفته شد . (1) هم زمان با نفی بعد دینی فرهنگ ایرانیان ، نهادهای فرهنگی متعددی به وجود آمد كه وظیفه آنها گسترش و تقویت عناصر باستانی فرهنگ ایرانی و یا عناصر مدرن حاصل از مدرنیته غربی بوده است . در این زمینه تأسیس سازمان پرورش افكار (2) و تأسیس دانشگاههای مختلف در كشور قابل اشاره است . بنابراین پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران به نوعی مهندسی فرهنگی در دستور كار دولت قرار گرفت كه احیاء عناصر باستانی ( پیش از اسلام ) و گسترش عناصر مدرنیته در كشور از اهداف آن به شمار میرفت .
با عزل رضاشاه از سلطنت در سال 1320 و تبعید وی از كشور ، جریانهای مختلف فكری و فرهنگی به دلیل خلا ناشی از حذف یك دیكتاتور مستبد ، به وجود آمدند كه یكی از این جریانهای فكری در پی احیای عناصر مذهبی در كشور بود و امام خمینی به همین جریان فرهنگی و فكری تعلق دارد . نگارش كتاب « كشف الاسرار » از سوی امام خمینی در سال 1324 نشان دهنده همین دغدغه ایشان نسبت به احیای مجدد مذهب در كشور میباشد كه در طول دوران خفقان رضاشاهی نفی گردیده بود . با قدرت گیری مجدد محمدرضا شاه ، مخصوصا پس از كودتای 28 مرداد 1332 و بالاخص پس از وفات آیتالله بروجردی در سال 1340 ، اقدامات رضاشاهی این بار از سوی جانشین خلف وی دنبال گردید كه با اعتراض شدید امام خمینی روبرو شد . این رویارویی در نهایت منجر به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یك مرجع تقلید شیعه و جایگزینی نظام سیاسی جدیدی تحت عنوان « جمهوری اسلامی » به جای « سلطنت مشروطه » شد . امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران همه تلاش خود را جهت تبیین ؛ احیا ، گسترش و اجرای عناصر فرهنگ اسلام به كار گرفت كه میتوان همه این تلاشهای ایشان را تحت عنوان « مهندسی فرهنگی » برای یك جامعه شیعی با نام « اسلام ناب محمدی (ص) » در نظر گرفت كه این مقاله به دنبال مطالعه همین مسأله بوده است .
مفهوم فرهنگ :
فرهنگ به معنای وسیع آن عبارت است از « نظامی از باورها ، ارزشها ، رسوم و رفتاری كه اعضای جامعه به كار میبندند تا خود را با جهانشان و نیز با یكدیگر سازگار سازند و آن را از طریق آموختن از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهند » (3)
بنابر تعریف فوق ، فرهنگ نه تنها رفتارهای اجتماعی ، بلكه شیوههای اندیشیدن را نیز در بر میگیرد و انسانها در خلال آموزش فرهنگی خود ، یاد میگیرند كه چه معناهایی را باید به رویدادهای جهان اطراف خود و به ویژه به رفتارهای دیگران نسبت دهند تا بتوانند این رفتارها و حوادث را فهم كرد ، در برابر آن واكنش مناسب نشان دهند . بنابراین بسته به نوع آموزشها و خصوصیتهای فرهنگی هر جامعه ، معنای كنش های خاص میتواند در زمینههای فرهنگی متفاوت ، تفسیرهای متفاوتی بپذیرد . به این ترتیب عناصری كه با آموزشهای فرهنگی در میان افراد هر منطقه و كشوری درونی میشود ، هویت فرهنگی آن كشور را تشكیل خواهد داد . بر همین اساس كسانی كه دارای مذهب ،عقاید ، آداب و رسوم ، زبان مشتركی هستند ، از هویت فرهنگی واحدی برخوردار میشوند و اختلاف در میان این عناصر فرهنگی عامل تمایز فرهنگی به شمار میرود ؛ یعنی « دیگران » و « غیرها » كسانی خواهند بود كه وجه مشتركی با این عناصر فرهنگی ندارند . (4)
عوامل چندی در به وجود آمدن هویت فرهنگی نقش دارند كه از این میان مذهب و ملیت دو عنصر مهم هویت بخش به شمار میروند . دین و مذهب از گذشته كنون عامل به وجود آورنده هویت مشخص برای معتقدان خود و تمایز میان آنها و كسانی كه به آن اعتقاد نداشتهاند ، بوده است ؛ به این معنی كه هویت فرهنگی انسانها دین و مذهب آنها شناخته میشده و « یهودی » و « مسیحی » و « مسلمان » بودن ، هویت فرهنگی انسانهای مختلف را به نمایش میگذاشته است . به این ترتیب دین و مذهب ركودهای اجتماعی مختلفی از قبیل « اجتماعی كردن اعضای جامعه » ، « كاهش كشمكش »، «تحکیم ارزشهای مشترك» ،«یكپارچه سازی جامعه و نگه داشتن ثبات اجتماعی» ، « تنظیم منابع » ، تقویت نظارت اجتماعی ، را بر عهده داشته است و به همین دلیل « هیچ جامعهای را نمیتوان یافت كه دین در آن نقش نداشته باشد » ، دین طرحی از آن چه كه جهان باید باشد به دست میدهد و برای همین میتواند رفتار اقتصادی و سیاسی را راهنمایی كند .»(5)
به این ترتیب ، نقش دین در هویت فرهنگی جوامع انكار ناپذیر بوده و همواره دین در سازمان دادن به زندگی اجتماعی انسانها مؤثر بوده كه این نقش در فرهنگها و محیطهای مختلف ، متفاوت بوده است . در عصر مدرن و پس از رنسانس نقش تعیین كنده مذهب در هویت بخشی به انسانها كم رنگ تر شد و در عوض مرزهای جغرافیایی به امری مهم و هویت بخش تبدیل گردید . یكی از نویسندگان غربی ، تاریخ تفكر در غرب را به سه دوره « عصر دین » ، « عصر علم » و « عصر اضطراب » تقسیم كرده است . او معتقد است كه در عصر دین ، درغرب كلیسا حاكم بوده و در قرون وسطی ، قرائت خاص كلیسا در تمامی امور فكری و اجتماعی بر زندگی مردم آن عصر حاكمیت داشته است . (6) ولی در عصر علم ، « علم » به مثابه مجموعه دانش ، روش ، نگرش ذهن و متافیزیك ، نیروی جهت دهنده ، تمدن غربی و جانشین الهیات ( تئولوژی ) و متون قدیمی گردید . در این عصر علم نگرش انسانها را به رسوم و سنت تغییر میدهد و استقلال او را از گذشته اعلام میكند . (7) در دوره سوم ، یعنی عصر اضطراب – كه از قرن بیستم و پس از جنگ جهانی اول شروع میشود – تمدن اروپا هم چون تمدنهای نینوا ، بابل و پرسپولیس به سستی و افول میگراید . چرا كه با وقوع جنگ جهانی اول محدودیتهای مدرنیسم – كه با بی نظمی در حوزه تفكر و اندیشه همراه و فاقد نظام ثابت و مرجع برای زندگی و تفكر بود – آشكار میشود و این خود ویژگی عصر مدرسن است . (8) در این عصر نه تنها « مرگ خدا » ، بلكه « مرگ انسان » ، « مرگ اروپا » و در واقع مرگ تمامی بتهای مدرن موجب ترس و اضطراب شده است و این امر كه در عصر بزرگ علم ، « علم » عامل ترس و عدم اطمینان میشود ، امری تناقض نما است . (9)
از دیدگاه نویسنده فوق ، نقش دین در هویت بخشی به جوامع غربی تنها در قرون وسطی خلاصه میشود و در عصر دوم ، دین جای خود را به علم داده و تكیه گاه اصلی انسان قرار گرفته است . ولی در عصر اضطراب انسان غربی تمامی تكیه گاههای سنتی و مدرن خود را از دست داده و در واقع دچار بی هویتی شده است .
هویت فرهنگی در ایران :
به نظر میرسد كه میتوان سه لایه مختلف را در هویت فرهنگی در ایران از هم دیگر متمایز كرد و آن را شامل لایههای ایرانی ، اسلامی و غربی دانست . قبل از پذیرش اسلام از سوی ایرانیها ، عناصر فرهنگی ایران باستان هویت فرهنگی آنها را تعریف میكرد كه پس از اسلام ، فرهنگ اسلامی نیز به مثابه لایه دوم در فرهنگ باستانی ایرانیان ادغام شد و فرهنگ ملی – اسلامی ، هویت ایرانیان را تشكیل داد . لایه سوم نیز در عصر مشروطه شكل گرفت كه حاصل تماس ایرانیان با جهان مدرن و تجدد غربی بوده است .
پس از پیروزی مشروطه در ایران ، تلاش جریان فكری غالب این بوده است كه هر آن چه را كه مربوط به سنت و از جمله مذهب بوده است ، از صحنه اجتماع حذف نماید كه این امر تعارضاتی را میان نخبگان فكری – اجتماعی به وجود آورد و حاصل این تعارضات فكری بی ثباتی سیاسی و اجتماعی در ایران بوده است . ظهور رضاشاه ناشی از همین بی ثباتی و در راستای برقراری نظم و امنیت سیاسی و اجتماعی بود . پهلوی اول پس از تحكیم سلطنت خود ، تعریف جدیدی را برای هویت ایرانی جستجو میكرد كه عبارت بود از احیای لایه اول هویت ایرانی ( باستان گرایی ) به همراه اخذ تأسیسات تمدنی مدرنیته غربی . در این راستا او به شدت با مذهب مخالفت كرد و عناصر مذهبی را به شدت سركوب نمود . پهلوی دوم نیز پس از تحكیم اقتدار خود مخصوصا بعد از كودتای 28 مرداد 1332 ، همان راه پدر را استمرار بخشید . در این میان امام خمینی به عنوان یك مرجع تقلید شیعیان در برابر حذف مؤلفههای مذهبی از حیات اجتماعی و سیاسی ایران ایستادگی كرد و اقدامات پهلوی اول و دوم را در راستای هویت زدایی از ایران اسلامی و غرب گرایی پهلوی ها تلقی كرد .
امام خمینی و تلاش برای مهندسی فرهنگی :
نگرش امام خمینی به هویت ایرانیان ناشی از جهان بینی تشیع بوده است و تلاش ایشان برای احیای همین امر به همراه پذیرش عناصر مقبول ملی قابل تبیین است به گونهای كه از نظر ایشان ملی گرایی صحیح تعارضی با اسلام ندارد و لذا هم می توان مصالح ملت را دنبال كرد و هم به آموزههای اسلام پایبند بود . روح چنین دیدگاهی تكیه بر استقلال ایران با اجرای مؤلفهها و آموزههای تشییع است كه از این رهگذر میتوان هویت صحیح ایرانی – اسلامی را به دست آورد و از گم شدگی و بی هویتی نجات یافت : « هیچ ملتی نمیتواند استقلال پیدا كند الا این كه خودش را بفهمد . مادامی كه خودشان را گم كردند و دیگران را به جای خود نشانند ، استقلال نمیتوانند پیدا كنند … این گمشده خودتان را پیدا كنید ، گمشده شما خودتان هستید ، شرق خود را گم كرده و شرق باید خودش را پیدا كند . » (10)
به این ترتیب یكی از تلاشهای امام خمینی در راستای مهندسی فرهنگی ، تلاش برای تبیین قاعدهای كلی برای بازیابی هویت خویش بوده است كه یكی از راههای عمده آن كسب استقلال از غرب و قبله قرار ندادن آن است : « هر قصهای كه پیش آید قبلهشان غرب است » (11) از دیدگاه ایشان حركت به سمت غرب منجر به از دست دادن هویت اصیل خود و خروج از صراط مستقیم تبیین شده از منظر اسلام است . از سوی دیگر ایشان ضمن نفی راه غرب ، از شرق ملحد نیز تبری میجوید و با بهره جستن از آموزههای اسلامی در قرآن تحت عنوان « لا شرقیه و لاغربیه » یك شعار محوری با عنوان « نه شرقی ، نه غربی ، جمهوری اسلامی » طراحی میكند . این شعار ، ضمن نمایش استقلال محوری در مبارزات امام خمینی ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز یكی از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران میگردد كه مبین نفی غیریت و اثبات هویت مستقل برای خود و نوعی مهندسی فرهنگی متناسب با آموزههای فرهنگ بومی است :« ایران از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب كه شالوده انقلاب ریخته میشد ، مسیر ، مسیر انبیا بوده ، مسیر ، مسیر مستقیم نه شرقی ، نه غربی و جمهوری اسلامی بود . تا كنون هم ملت ما ، به همان مسیر باقی است . » (12)
« انقلاب اسلامی یك انقلاب عادی نیست و متكی به هیچ یك از دو قطب شرق و غرب نمیباشد از این جهت ، با پیمودن صراط مستقیم لا شرقیه و لاغربیه در مقابل هر دو قطب ایستاده است . » (13)
امام خمینی با بیان دیگری از آموزههای اسلامی « لاشرقیه و لاغربیه » تحت عنوان « مغضوب علیهم » و « ضالین » ، مسیر صحیح را كه همان صراط مستقیم » است ، در نفی هر دو آنها و استقلال از آن دو میداند :« ما نه طرف « مغضوب علیهم » میرویم ، نه طرف « ضالین » و نه طرف غرب میرویم ، وقتی ما می توانیم این طور باشیم و به صراط مستقیم عمل كنیم كه هم زمان با هم باشیم .»(14)
اصطلاحات به كار رفته در كلام امام خمینی نشان دهنده توجه كامل ایشان به آموزههای فرهنگ خودی و تلاش برای احیای مجدد آنها در برابر فرهنگهای مهاجم غربی و شرقی میباشد . به عبارت دیگر میتوان بیانات و اندیشههای امام خمینی را در واقع تفسیری از قرآن به حساب آورد ، تفسیری كه از ان تحت عنوان « اسلام ناب محمدی » یاد میشود . چنین اسلامی است كه به دنبال مهندسی فرهنگی خاصی است كه در واقع به مثابه احیای یك نظام سیاسی اجتماعی مستقل از غرب و شرق میباشد . در چنین نظامی دین مجددا در محور امور قرار میگیرد . دقیقا از همین منظر انقلاب اسلامی در ایران را میتوان نسبت به سایر انقلابهای جهان متمایز كرد : « زیرا همه انقلابها برای رسیدن به فضای مدرنیته ، علیه گذشته خود و با هدف كمرنگ تر كردن اثر دین در بخشهای سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اخلاقی جامعه خویش قیام كردند . از این رو نظامهای ایجاد شده از سوی آنها به اصطلاح سكولار و یا لائیك بودند . یعنی نظامهای سیاسی كه دین را در حاشیه قرار میدهند . درحالی كه انقلاب اسلامی ایران ، نقطه مقابل این تفكرات بود و چنین اندیشهای است كه می تواند تمدنی را بسازد و به خوبی جلوی غرب بایستد …. در چنین تمدنی احیا یك فرهنگ اسلامی با نگاهی جدید از سوی امام خمینی ، نظام اجتماعی – سیاسی جدیدی را به وجود آورد .» (15)
صراط ضابطه مهندسی فرهنگی
با بررسی دیدگاهها و اندیشههای امام خمینی میتوان دو راهیهای متضاد از قبیل حق و باطل ، سبیلالله و سبیل طاغوت ، صراط مستقیم و راه مغضوبین در ضالین و غیره را از هم تشخیص داد . هر كدام از این دو راه رهروان خاص خود را دارند به گونهای كه عامل تعیین كننده در شناسایی و جذب همراهان ، اصل هویت و اشتراك در راه است . در این راستا اهمیت « راه » و صراط از « همراه » مهمتر میباشد و به همین دلیل امام خمینی ، دوستی ، نزدیكی یا دوری و جدای خود را با افراد بر اساس درستی راه و در صراط مستقیم بودن آنان میسنجد :« من بارها اعلام كردهام كه با هیچ كس در هر مرتبهای كه باشد عقد اخوت نبستهام . چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است . » (16)
به این ترتیب صراط مستقیم پیوسته در كانون اندیشههای امام خمینی قرار دارد و قرب و بعد افراد بر مبنای وضعیت آنان با همین صراط پیوسته متغیر و تنظیم میشود . اصالت راه تا آنجا است كه ایشان حتی در فرض غربت و تنهایی نیز هم چنان بر آن استوار است :« اگر خمینی یكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شركت و بت پرستی است ادامه میدهد . » (17)
از سوی دیگر این راه خدا و صراط مستقیم « باید به صورت دسته جمعی و كاروانی طی شود و اكثریتی قابل توجه ، خود را در كاروانی به نام مؤمنان فی سبیل الله هویت شناسی و هویت یابی كنند . در واقع كاروان نماد احساس هویت واحد رهروان آن است … بدون وحدت و اجتماع ملت در راه خدا و بدون همراهی اكثریت ، هیچ كاری نمیتوان كرد . اعتماد و اتكای به مردم مسلمان از محكمات اندیشه سیاسی امام خمینی برای رفتن در راه خدا است . اندیشه پیمودن و سیر و سلوك سیاسی راه خدا بی مردم ، بذر افشانی در هواست . » (18)
دقیقا بر مبنای همین اندیشه است كه در نگرش امام خمینی هویتهایی مانند هویت قومی ، نفی نمیشود بلكه از آن به عنوان مرحلهای آغازین و گذرگاه یاد میشود و نه توقفگاه ، « زیرا كمال هویت انسانی در آن است كه فرد با طی مراحل رشد به هویتی بالاتر یعنی هویت ملی اسلامی و هویت دینی دست یابد .» (19) در این نگرش رابطه تعاملی بین اسلام و ایران برقرار میگردد و امام خمینی ملی گرایی غیر متعارض با اسلام را تایید میكند و صرفا با وجهی از ناسیونالیسم ایرانی كه در صدد حذف اسلام باشد مخالفت میكند . « ملی به معنای صحیح آن ، نه آن چه كه روبروی اسلام عرض اندام میكند » (20)
آموزش و پرورش مهمترین وسیله مهندسی فرهنگی
از دیدگاه امام خمینی آموزش و پرورش مهمترین وسیله برای مهندسی فرهنگی در جهت مطلوب آموزش و پرورش صحیح است . البته این آموزش مورد نظر ایشان تمام سطوح را در بر میگیرد و از ابتدای تولد انسان تا هنگام مرگ او را شامل میشود .
در برخی از بیانات امام خمینی منظور از فرهنگ ، همان وزارت آموزش و پرورش است و منظور از اصلاح فرهنگی ، اصلاح در برنامهریزی های درسی و آموزشی همین وزارتخانه است ] مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است و اصولا راه اصلاح مملكت در اصلاح فرهنگ آن نهفته است . (21) بنابراین دستگاه فرهنگی متولی مهندسی فرهنگی از منظر امام خمینی ، تمام دستگاههای فرهنگی مخصوصا آموزش و پرورش ، دانشگاهها ، صدا و سیما و مطبوعات هستند كه میتوانند با تأثیر مثبت یا منفی نوع خاصی از فرهنگ را در جامعه القا بكنند كه در صورت دمیدن روح استقلال و خودباوری در ذهن جوانان كشور در واقع مهندسی فرهنگی صحیح رخ میدهد و هر گاه این وضعیت بر عكس شود و دستگاههای فرهنگی در برنامهریزی های خود غرب و دیگران را محور تمام امور معرفی بكنند ، در آن صورت هویت اصیل فرهنگی دچار خدشه میشود و در واقع مهندسی فرهنگی بر مدار خواستههای دیگران صورت میگیرد :« اینها نیروی انسانی ما را از بین بردند و نگذاشتند رشد بكنند . در بین خود كشور ما جوری كردند كه محتوای انسان را از بین بردند . صورتی گذاشتند و محتوا را گرفتند …. استقلال فكری و استقلال روحی ما را از دستمان گرفتند …. هر چه میشد در ذهن همه این بود كه باید ا زخارج این كارها درست بشود . » (22)
از دیدگاه امام خمینی چاره این امر از بین بردن آن روحیه خودباختگی در برابر دیگران و تقویت روح اعتماد به نفس است و از طریق همین مهندسی فرهنگی میتوانیم به خواستههای خود برسیم : « ما باید این را بفهمیم كه همه چیز هستیم و از هیچ كس كم نداریم و ما كه خودمان را گم كرده بودیم باید این خود گم كردهای را پیدا كنیم . » (23)
نتیجه گیری :
امام خمینی ، مهندسی فرهنگی را عبارت از تلاشی می داند كه به دنبال احیای هویت فرهنگی اصیل بومی است ؛ این امر به دنبال شناخت صحیح از خود – كه با شناخت و نفی غیرها نیز همراه است – به ظهور میرسد . چنین هویتی با بازگشت به جوهره آموزههای اسلامی به دست میآید كه در آن انسانیت انسان ظهور پیدا میكند و تجلی آن نیز پیدایش باورهایی هم چون استقلال ، خودباوری ، عدم سلطه پذیری ، حمایت از پیشرفت واقعی و مظاهر واقعی تمدن ، نفی هر گونه تقلید غیر عقلانی از دیگران ، حفظ كرامت اصیل انسانی و … میباشند .
در این راستا عملی شدن مهندسی فرهنگی منوط به كاركرد صحیح نهادهای فرهنگی مخصوصا آموزش و پرورش است كه با درونی كردن عناصر مذكور در ذهن جوانان و دانشجویان آیندهای درخشان و متناسب با آموزههای اسلامی و بومی قابل دسترسی خواهد بود .« احیای این هویت انسانی رمز پایداری ، قدرت و پیشرفت كشور و تداوم و استواری انقلاب اسلامی نیز در گرو احیای این هویت یعنی تقویت انسانیت انسان خواهد بود . » (24)
پی نوشتها :
1- ر . ك : حسام ، فرحناز ، دولت و نیروهای اجتماعی از عصر پهلوی اول ، تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامی ، 1381 .
2- ر . ك : دربیكی ، بابك ، سازمان پرورش افكار ، تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382 .
3- بیتس ، دانیل و فردپلاك ، انسان شناسی فرهنگی ، ترجمه محسن ثلاثی ، تهران ، انتشارات علمی ، 1375 ، ص 44 .
4- اشرفی ، اكبر ، « هویت فرهنگی در عصر مشروطه » فصلنامه نامه پژوهش ، شماره 22 و 23 ، پاییز و زمستان 1380 ، ص 8 .
5- بیتس ، پیشین ، ص 709.
6- Baumer , Franklin Levan , Main currents of western thought , fourth edition , U.S.A , yale university press , 1978 , pp . 12-27.
7- I bid , p . 249.
8- I bid , p. 647.
9- Ibid , p . 651.
10- امام خمینی ، صحیفه نور ، جلد 11 ، صص 185-183 .
11- همان ، جلد 9 ، ص 10 .
12- همان ، جلد 15 ، ص ، 118 .
13- همان ، جلد 19 ، ص 5 .
14- همان ، ص 194 .
15- محمدباقر خرمشاد ، « باز تعریف انسان در نهضت امام (ره) : خدا را شریك هر روز زندگی خود بدانید » ، مجله دانشگاه تمدن ساز ، ویژه نامه سالگرد رحلت ملكوتی بنیان گذار جمهوری اسلامی ، خرداد 1386 ، ص 8 .
16- امام خمینی ، پیشین ، جلد 21 ، ص 108 .
17- همان ، جلد 20 ، ص 113 .
18- ابراهیم زرگر ، « صراط ، ضابطه هویت در اندیشه ورزی امام خمینی » ، فصلنامه مطالعات ملی، سال دوم ، پاییز 1379 ، ( شماره 5 : هویت ملی ) ، ص 147 .
19- همان ، ص 142 .
20- امام خمینی ، پیشین ، جلد 21 ، ص 92 .
21- امام خمینی ، صحیفه امام ، جلد اول ، ص 390.
22- امام خمینی ، در جستجوی راه از كلام امام ، ( دفتر بیست و دوم ، فرهنگ و تعلیم و تربیت ) ، تهران انتشارات امیركبیر ، 1364 ، ص 119 .
23- همان ، ص 231 .
24- یحیی فوزی ، « امام خمینی ، هویت فرهنگی و آینده انقلاب اسلامی » ، فصلنامه نامه پژوهش ، سال ششم ، شماره 22 و 23 ، پاییز و زمستان 1380 ، ص 146 .
……………………………
دکتر اكبر اشرفی،معاون پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مركزی