بعد از دور اول انتخابات ریاست جمهوری نهم موضوعی که سران احزاب و گروههای سیاسی را شگفت زده کرد رای بالای محمود احمدی نژاد بود که بدون پشتوانه احزاب و صرفا با تکیه بر شعارها و منش مردمی خود توانست آرا مردم را جلب کند اما در آن زمان اتفاقی که افتاد، تفسیر اشتباهی بود که چهره ها و احزاب سیاسی از رفتار انتخاباتی مردم داشتند و به همین دلیل اجماعی علیه احمدی نژاد در مقابل هاشمی رفسنجانی در دور دوم شکل گرفت که حتی سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت که باید بی طرفی خود را در انتخابات حفظ می کرد چنین نکرد و برای شکست احمدی نژاد تمام قد به میدان آمد اما نتیجه دور دوم نیز با اختلاف فاحش رای، پیروزی احمدی نژاد به عنوان نماد مردم در مقابل هاشمی رفسنجانی، نماد شخصیت ها و جریان های نشان دار سیاسی و تقریبا تمامی احزاب اصلاح طلب و برخی اصولگرایان بود.
اما درسی که شکست خوردگان انتخابات ریاست جمهوری نهم از شکست استراتژی خود یعنی اجماع علیه یک نفر گرفتند این بود که مردم به کسی که از جنس خود آنها باشد رای می دهند و در تحلیل های خود اینگونه بیان داشتند که “احمدی نژاد به عنوان نماد مردم در مقابل نماد حاکمیت” رای مردم را در سبد خود ریخت و اکنون از همین نقطه می خواهند وارد گود شوند یعنی خاتمی را به عنوان کاندیدای خود و نماد مردم نشان داده و انتخابات را به سمت دو قطبی خاتمی احمدی نژاد سوق دهند که در یک سو کاندیدایی مردمی و در سوی دیگر کاندیدایی که مردمی نیست به معرض انتخاب مردم نهاده شود.
اکنون طیف گسترده ای از احزاب فعال اصلاح طلب که جایگاه مردمی ندارند تلاش دارند کاندیدای خود را در مقابل احمدی نژاد نماد مردم نشان دهند، در حالی که احمدی نژاد خود نماد مردم است و نگاهی به سفرهای استانی و حضور رئیس جمهور در جمع مردم محرومی که سالیان سال آرزوی دیدن حتی یک مسئول استانی را در جوار خود داشتند شاهدی بر این مدعا است.
آنچه موجب اشتباه استراتژیک دوباره مخالفان احمدی نژاد می شود، پیوندی است که احمدی نژاد در جایگاه رئیس جمهور میان حاکمیت و مردم احیا کرده است؛ پیوندی که طی 16 سال دولتهای سازندگی و اصلاحات گسسته شده و حتی به فراموشی سپرده شد. اگر رای مردم به احمدی نژاد در سال 84 را بتوان به زعم آنها ” رای به نماد مردم در مقابل حاکمیت” تفسیر کرد با بازگشت به گفتمان انقلاب اسلامی فاصله میان مردم و حاکمیت چنان نیست که از میان این دو گزینشی صورت گیرد. زمانی مردم دست به انتخاب میان این دوگانه می زدند که احساس می کردند کرسی قدرت چیزی است در نقطه های دوردست پایتخت و چنان دور از دسترس که تنها گاهی نمایندگان و فرستاده های آنها می تواند با رئیس جمهور و وزرا دیدن کنند اما در شرایطی که رئیس جمهور و هیئت دولت طی کمتر از چهار سال فعالیت خود تا کنون بیش از 50 بار به استانهای مختلف، آن هم نه صرفا مراکز استان بلکه به دوردست ترین مناطق، روستاها و محله های محروم سفر کرده و از نزدیک پای درد دل مردم نشسته و مطالبات ملی و محلی آنها را شنیده و پاسخ گفته اند دیگر چه تفاوتی دارد بر اریکه قدرت بودن یا در میانه مردم و آیا واقعا در چهار سال اخیر کرسی ریاست جمهوری جایی فراتر از اجتماع مردم حاشیه نشین بوده است؟
زمانی که هاشمی رفسنجانی از تریبون نماز جمعه درباره سلامت انتخابات و صیانت از آرای مردم ابراز نگرانی کرد و به موازات او خاتمی نیز – در دیدارهای محدودی که در دفتر کارش با تعدادی از همفکران خود داشته و نام اقشار مختلف بر آنها می گذاشت – این نگرانی را با شدتی بیشتر القا می کند، این نگرانی از سوی همفکران آنها اینگونه تعبیر می شود که احمدی نژاد مخالفان جدی در میان فعالان سیاسی و مردم دارد و احتمال رای آوردن او وجود ندارد مگر به مدد نیروهای غیبی! اما واقعیت این است این طیف از مردان سیاست که امروز به دنبال اجماع علیه احمدی نژاد و بی اعتماد کردن مردم به وی و دولت او هستند چگونه نبض مطالبات مردم را سنجیده اند؟ آیا رویکرد واقعی مردم در استانها برای آنها قابل درک است؟ آنها حتی اکنون که با تجارب گذشته پای به میدان رقابت گذاشته اند نیز زحمت حضور در جمع مردم شهرستانها را به خود نمی دهند و شاهد هستیم که خاتمی به همان شیوه همیشگی هاشمی رفسنجانی و به شیوه خود در دوران ریاست جمهوری در دفتر کارش می نشیند تا دیگران به دیدار او بیایند و اینگونه “دیدارهای مردمی” وی رقم می خورد.
البته شباهتی که این دوره از انتخابات با دور دوم انتخابات نهم ریاست جمهوری دارد تلاش برای رسیدن به اجماع برای شکست احمدی نژاد است و اکنون این اجماع به مرور در حال شکل گیری است ، از یک سو هاشمی رفسنجانی به میدان آمده و تلاش می کند با حمایت از خاتمی و تلاش برای به صحنه آوردن وی و همچنین استفاده از تریبون های رسمی که در اختیار دارد برای تخطئه تمامی اقدامات دولت و حتی یک گام جلوتر یعنی زیر سوال بردن صلاحیت دولت برای برگزاری انتخابات سالم به اجماع رنگ واقعی ببخشد و در سوی دیگر با مطرح شدن کاندیداهای متعدد در جریان دوم خرداد آنها با هراس از تکثر آرا در مقابل احمدی نژاد هریک مدلی را برای اجماع پیشنهاد می دهند و و هم اكنون شاهد تلاش جمعي خاتمي ، كروبي، رفسنجاني، ميرحسين موسوي، موسوي خوئيني ها،روحاني و… براي شكست احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري دهم هستيم. اما رفتار سیاسی مردم نشان داده که چنین اجماعی نمی تواند سرنوشتی بهتر از آنچه در 27 خرداد 84 داشت حاصل کند.
محمود يوسفي-خبرگزاری رجانیوز