دوشنبه 06 جولای 2009 11:43
اگر اصلاح طلب بودم ميرحسين را هرگز نمي بخشيدم!

آسيب هايي كه موسوي به اصلاحات زد: خروج از استراتژي استحاله نرم، گمراه شدن باقي شخصيت هاي اصلاح­ طلب و خروج دسته­ جمعي از حاكميت، از دست دادن حاميان انقلابي، مذهبي، قانون­گرا، محافظه ­كار و ترسو،  دادن مجوز برخورد به نهادهاي امنيتي و همينطور شوراي نگهبان در انتخابات هاي بعدي و

 

 

 

 


بعضي از آنها كه اين روزها در دستگاه فكري معيوب ساخته دست ميرحسين و اطرافيانش زندگي مي­كنند، بخاطر فضاي ذهني خلل ناپذيري كه پيرامونشان ساخته شده، در اين مدت نخواسته­ اند يا فرصت نكرده­ اند كه اندكي هم درباره اينكه «آيا موسوي بهترين تاكتيك را براي حفظ و پيشبرد گفتمان اصلاحات به كار برد؟» بينديشند. از آنجايي كه يكي از ويژگيهاي اصيل اين طرز تفكر «فرافكني» و «عدم پذيرش نقصها و مشكلات» است برآن شدم كه «نقد تاكتيكي و البته غير گفتماني عملكرد موسوي» را خود بر عهده بگيرم تا شايد دوستان اصلاح­ طلب درك كنند كه ميرحسين موسوي چه ضربات مهلكي به جنبش –از نظر ما به اصطلاح!- «اصلاحات» وارد كرده است. نقدي كه مطمئناً تا چندي بعد در محافل خصوصي رفرميستها و بعد از مدتي طولاني –براي حفظ پرستيژِ نپذيرفتن شكست- در نشريات و رسانه­ هاي اصلاح­طلب منعكس خواهد شد.

1)    خروج از استراتژي استحاله نرم:

مهمترين آسيب موسوي براي اصلاحات خروج ناشيانه از استراتژي قراردادي في مابين اصلاح­طلبان مبني بر «بازي در چارچوب نظام و قانون اساسي و تلاش براي نفوذ در حكومت از طريق انتخاباتها» بود. خروجي كه عجولانه و در فضايي غير عقلاني و عصبي و از سر استيصال و سرخوردگي انجام شد و نشان داد كه اصلاحات فاقد يك مغز متفكر منطقي و آرام و مسلط به اوضاع است. درباره اين استراتژي قراردادي چهره­ هاي شاخص اصلاحات بارها در رسانه­ هاي خود از آن سخن گفتند و مهمترين نشانه­ ي آن استدلالات مكرر براي توجيه حضور در انتخابات و اقناع «تحريمي­ ها» بود. عبدالكريم سروش در مصاحبه­اي با اعتماد ملي كه در ويژه­نامه نمايشگاه كتاب اين روزنامه چاپ شد در اينباره چنين مي­ گويد:

«ببينيد من در ايران با دوستاني روبرو بودم كه معتقد بودند در انتخابات نبايد شركت كرد. من با دلايل آنها حقيقتاً قانع نشدم. مي­ دانم كه چه مي­گويند و از چه زاويه ­اي به مسائل نگاه مي­ كنند. زاويه ديد آنها اين است كه انتخابات به هرحل بساطي است كه حكومت برپا مي­ كند و بازي كردن در اين بساط نهايتاً سودش به نظام مي­رسد. منتها وقتي از آنها مي­ پرسيدم پس بايد چكار كرد جوابي نداشتند؛ يعني راه ديگري نمي­ ماند. لابد بايد انقلاب كرد، كارهاي براندازي كرد… در اينجا من به آنها قصه چاه­ كني را گفتم كه چاهي كنده بود نمي­ دانست خاك آنرا كجا بريزد. «دخو» به او گفت يك چاه ديگر بكن اين خاكها را در آن بريز. بقيه داستان معلوم است. اين آدم تا آخر عمرش چاه مي­ كند. خاك اولي را مي­ ريخت در دومي، دومي را در سومي… گفتم ما يك انقلاب كرديم يك عالم خاك از چاه جامعه آورديم بيرون حالا مانده­ايم كه اين خاكها كجا بريزيم. شما مي­ گوييد يك چاه ديگر بكنيد؛ ولي باز همان سؤال مطرح مي­شود. خاك چاه دوم را كجا بريزيم؟ ما نمي­ توانيم عمري را به چاه­كني سپري كنيم…

ما ديگر نمي­ توانيم چاه­ كني را ادامه دهيم. واقعش اين است كه ما بايد وارد همين بازي بشويم و اين بازي را آنقدر تقويت كنيم كه به جايي برسد كه نتايج واقعي داشته باشد. ممكن است ابتدا نتايجي بدهد نيمه مطلوب، اما به تدريج انشاالله مطلوب خواهد شد. يعني به مطلوبيت نسبي مي­ رسد، مطلوبيت ايده ­آل كه هيچ­ وقت وجود ندارد. دموكراسي ايده­ آل در هيچ ­جا وجود ندارد. در اين جهان دنبال چيزهاي خالص نبايد گشت.

به همين دليل در ايران كه بودم همينطور در خارج ايران متوجه شدم نداهاي تحريم بسيار آهسته يا به كل خاموش شده. حتي بسياري از دوستان كه تحريميان بلندبانگ بودند مي­ گفتند ما رأي نمي­دهيم اما ديگران را به رأي ندادن دعوت نمي­ كنيم. علي­ ايّ­ حال افراد آزادند كه به هركسي مي­ پسندند رأي بدهند. من اما معتقدم كه بازي انتخابات بازي دموكراسي است و دموكراسي هم هميشه از نقطه ضعيفي آغاز و به تدريج تقويت مي­ شود. انتظار دموكراسي كامل را هم در ابتداي مسير نبايد داشت. به همين سبب من فعاليت كساني را كه الآن در اين حوزه فعاليت مي­ كنند گرامي مي­دارم و گمان مي­كنم كار نيكويي مي­ كنند…»

ميرحسين موسوي با عدم تمكين در برابر رأي شوراي نگهبان و قانون اساسي و ولي فقيه عملاً بازي در خارج محدوده نظام را در پيش گرفت كه بوضوح با استراتژي معهود و بلندمدت اصلاحات در تضاد است. شايد بتوان گفت كه عملكرد موسوي پس از انتخابات به منزله مهر پاياني بر استراتژي جوانمرگ شده اصلاحات است. البته پاياني «تقريباً» برگشت ناپذير و غيرقابل جبران!

2)    گمراه شدن باقي شخصيتهاي اصلاح ­طلب و خروج دسته­ جمعي از حاكميت

موسوي با اعتماد به نفس بالا و به عبارت بهتر كله­ شقي ويژه خود در ايام پس از انتخابات چنان جوي در اردوگاه اصلاح­ طلبان بوجود آورد كه همگي تمام برگه هاي خود را خرج كردند و اينك تقريباً هيچ يك از شخصيت هاي اصلي اصلاح­ طلب محض احتياط هم درون چارچوب نظام باقي نماندند. مشاركت، مجمع روحانيون مبارز، خاتمي، كروبي، موسوي و صانعي همگي در كنار نوري و طاهري و موسوي خوئيني­ ها و مجاهدين انقلاب قرار گرفتند تا تمام اصلاحات يكپارچه در منجلابي قرار گيرد كه ميرحسين ايجاد كرد.

3)    از دست دادن حاميان انقلابي، مذهبي، قانون­گرا، محافظه­ كار و ترسو

موسوي با حركت انتحاري و عجولانه خود باعث ريزش 5 دسته فوق از حاميان اصلاحات شد. با خروج از دامنه قانون اساسي و ولايت فقيه سه دسته اول را از دست داد و با ورود به عرصه فعاليت غيرقانوني و خشونت­ آميز و پرريسك دو دسته آخر را كه تعداد قابل توجهي هم به شمار مي­ رفتند از دست داد.

4)   دادن مجوز برخورد به نهادهاي امنيتي و همينطور شوراي نگهبان در انتخابات هاي بعدي

عملاً تا پيش از اين هرگونه برخورد با اصلاح­ طلبان به علت پتانسيل بالاي مظلوم­ نمايي برخورد با آنها غيرقابل انجام بود. بي قانوني و اغتشاش بهانه مورد نياز را به نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات و قوه قضائيه داد تا با طيف گسترده­اي از اصلاحاتيان برخورد شود. از اين گذشته اين حركت در مقياسي چند برابر تقابل ناكام تحصن مجلس ششم مجوز رد صلاحيتهاي آتي را به شوراي نگهبان مي­ دهد با اين تفاوت كه ظرفيت مظلوم نمايي بخاطر بي قانوني آشكار و مقابله مستقيم با نظام، به شدت پايين آمده است.

5)    مأيوس كردن اپوزوسيون تحريمي

موسوي عملاً با طرح بحث تقلب گسترده در انتخابات عملاً كاري كرد كه ديگر هيچ وقت كس ديگري نتواند تحريمي ­ها را پاي صندوق رأي بياورد، چرا كه اولين شرط آنها براي آمدن پاي صندوق اعتماد به اين است كه رأيشان مؤثر خواهد بود. از سوي ديگر طرح بحث تقلب تعدادي از هواداران اصلاحات را به صف تحريمي ها مي­ افزايد و ميرحسين از اين طريق هم –علاوه بر نكته یاد شده در شماره یک-، عملاً راه حضور دموكراتيك اصلاحات در حكومت را مسدود كرد چرا كه حضور دوباره آتي در رقابت دموكراتيك مستلزم پاك كردن ذهن هاي حاميان از احتمال تقلب خواهد بود كه با توجه به پل هايي كه اين روزها پشت سر خود خراب مي­ كنند كار غير ممكني به نظر مي رسد!

6)    زود سوختن بي­ بي­ سي فارسي و اوباما در ميان افكار عمومي ايران و جهان

اتفاقات اخير باعث شد كه شبكه تازه رسيده بي­ بي­ سي فارسي كه از ديماه شروع به كار كرده بود و همينطور اوباماي دموكرات كه كلي براي موجه جلوه دادن برنامه­ ريزي كرده بود در حركت هايي ناشيانه به سرعت دست خود را رو كنند و برنامه­ هاي بلندمدت آتي خود را نقش بر آب كنند و بهانه مقابله را بدست ايران بدهند. امام خميني در جريان كشتار حجاج ايراني به دست سفاكان آل سعود در بيانيه­ اي به همين موضوع مي­ پردازد:

«خداوند بزرگ را سپاس مي ­گذاريم كه دشمنان ما و مخالفين سياست اسلامي ما را از كم­ عقلان و بي­خردان قرار داده است چرا كه خودشان هم درك نمي­ كنند كه حركت هاي كورشان سبب قوت و تبليغ انقلاب ما و معرف مظلوميت ملت ما گرديده است و در هر مرحله ای سبب ارتقاي مكتب و كشورمان را فراهم كرده ­اند كه اگر از صدها وسيله تبليغاتي استفاده مي ­كرديم و اگر هزاران مبلغ و روحاني را به اقطار عالم مي­ فرستاديم تا مرز واقعي بين اسلام راستين و اسلام امريكايي و فرق بين حكومت عدل و حكومت سرسپردگان مدعي حمايت از اسلام را مشخص كنيم به صورتي چنين زيبا نمي­توانستيم…» (صحيفه امام، جلد20، صفحه 350)

7)    واكسينه كردن نظام در برابر اقدامات مشابه

ميكرب اگر ضعيف باشد نه تنها جسم را نمي ­كشد بلكه آنرا مقاومتر مي­ كند. عدم برنامه­ ريزي درست و منطقي براي جلو بردن «طرح تقلب» و اقامه دعوي و در نظر نگرفتن اهداف مشخص و حساب شده و معقول براي اقدامات انجام شده، نه تنها باعث فرسايشي شدن قضيه و نرسيدن به نتيجه مشخص شد بلكه نظام را در برابر اعمال مشابه كاملاً واكسينه كرد و تجربه­ اي گرانبها را براي آينده در اختيار گذاشت. اقدامات ضعيفي همچون «پيگيري كميته صيانت از آراء» كه اگر نبود طرح تقلب بسيار آسانتر مي­ شد، «عدم پیگيري قانوني اوليه و عدم حضور در جلسات شوراي نگهبان» كه تنها بهانه­ اي بدست مخالفان آقاي موسوي بود و ايشان می توانست بعد از حضور و طرح ادعا در شوراي نگهبان بيانيه­ هاي خود را منتشر كند و همينطور «اعلام هدف ابطال انتخابات از همان ابتدا»، كه مشخص بود دست نيافتني است و كمي هم غير منطقي به نظر مي­رسيد و همينطور «تغيير مداوم دلايل مورد استناد براي تقلب»  اشتباهاتي بودند كه در مجموع باعث شدند فعاليت هاي اخير فاقد دست­ آورد خاصي براي جنبش اصلاحات باشد و در عين حال تمام مجاري ممكنه براي اقدامات مشابه آتي را -بخاطر هوشيار شدن مخالفين- مسدود كند.

8)    از بين رفتن امكان نقد دولت در داخل چارچوب نظام

مهمترين و كارآمدترين نقد وارد بر دولت احمدي­ نژاد نقد آن در داخل چارچوب نظام و با معيارهاي عرفي و قانوني جمهوري اسلامي بود. نقدهايي همچون «قانون گريزي» «عدم هماهنگي با نهادهايي همچون مجمع تشخيص و مجلس» «كاهش قدرت و عزت ايران در جامعه جهاني» و مواردي از اين دست ابزارهايي هستند كه با اقدام اخير اصلاح­ طلبان به صورت كامل از دست آنها خارج شده­ اند. عدم التزام به قوانين جمهوري اسلامي و جهت گيري آن و خروج از محدوده آن و تقابل با ولايت فقيه و همسويي با بيگانگان و دشمنان ملت عملاً امكان نقد درون گفتماني را از دست اصلاح­ طلبان خارج كرد و اكنون آنها چاره­ اي ندارند كه با ادبياتي اپوزوسيوني و بروز گفتماني، مشابه ادبيات نهضت آزادي به نقد كليت نظام و دولت بپردازند و حال آنكه هر انساني به خوبي مي­ داند كه نقد برون گفتماني هيچ گاه باعث اصلاح دروني سيستم نخواهد شد مگر اينكه به براندازي اساسي آن بپردازد.

9)    فاصله گرفتن اذهان از واقعيت و رفع نواقص دروني

آخرين ضربه ­اي كه دستگاه فكري و جهت گيري سياسي ميرحسين موسوي به اصلاحات وارد كرده است گرفتن امكان نقد درون گفتماني در جبهه اصلاحات است. طرح ادعاي تقلب و انداختن «همه» تقصيرات به عهده دولت و حكومت مانع از درك دلايل واقعي مسائل مي­ شود. طرح ادعاي تقلب اگر تقلب واقعاً صورت نگرفته باشد باعث ايجاد ذهنيت مجازي و خوش­ خيالي در هواداران مي ­شود و اگر واقعاً تا حدي صورت گرفته باشد باعث حل تك پارامتري مسأله و عدم اشراف به مشكلات خودي و نقاط قوت جبهه مقابل مي­ شود و از سوي ديگر يأس و سرخوردگي را براي آينده نهضت به ارث خواهد گذاشت.

و اينها را نوشتم، چرا كه جهل و خوش­خيالي كاذب را حتي براي دشمنانم نمي­ پسندم


به نقل از وبلاگ badumchi.blogfa.com

کاروان طریق القدس

آرشیو