
و اگر سال ها به دنبال شناخت جریان رفورمیزم میان ورق پاره های لیبرالیسم و سکولاریزم و لائیزم، ملامین موهای عزیزتان را مصرف کرده اید باید بگویم که زکی!
نه شروع رفورمیزم به رنسانس بر می گردد و نه دعوا سر ساختارهای اجتماعی و جریان آزاد اطلاعات و آزادی بیان و لولوی سرخرمن است.
اصلاح طلبان فقط در پی اصلاح خدایان شان هستند. همین و بس. باقی دعاوی هم تبعات همین اصلاح است و اگر هر یک را باور کرده باشید کلاه گشادی سرتان رفته است!
اصلاح طلبان- یا همان رفورمیست های معروف، هیچ جوری زیر بار خدای ادیان توحیدی –یا همان خدای یگانه ی معروف!- نمی روند! چرا که خدای یگانه خدای یگانه است و آنها نمی توانند چنین چیزی را بپذیرند. در واقع آنها با تمام صفاتی که برای خدای یگانه در متون ادیان توحیدی ذکر می شود مشکل دارند. اگر فکر می کنید مشکل اینست که “آنها خدا را نمی شناسند” باز هم در اشتباهید. «آنها خدا را نمی پذیرند» درست است. آنها-یعنی رفورمیست های اصیل- اتفاقن خدا را خیلی هم خوب می شناسند! اما خدایی را که “می خواهند”! در واقع آنها هیچ جوری خدایی را نمی پذیرند که مستقل از آنها عمل کند و حتی بر عمل آنها ارزش گذاری کند. حتی اگر دلایل کافی برای وجود چنین خدایی وجود داشته باشد. آنها تنها می توانند خدایی را بپذیرند که مطابق «میل» آنها رفتار کند. اما چنین خدایی وجود ندارد. پس دست به رفورمیسم می زنند و این یعنی به هم ریختن ساختارها(فورم ها). همه به «میل» خودشان. ساختارهای اجتماعی، علمی، سیاسی، فرهنگی و بدتر از همه ساختار کلمات. رفورمیست ها کلمه ها را می شکنند و از تو می خورند. رفورمیست ها بدترین بلا را سر نوشتن می آورند. آنها خوره ی کلمات هستند.
سابقه ی تاریخی رفورمیست ها هم هرگز به رنسانس بر نمی گردد. بلکه در اقوام عاد و ثمود و لوط و ابراهیم و نوح هم اصلاح طلبان خوب و مناسبی وجود داشته اند که طبق شواهد برای خدا شرط و شروطی می گذاشتند که در فلان و بهمان صورت حالا شاید ترا به خدایی پذیرفتیم!
وقتی من اینطور از آن مینویسم یعنی دیگر نخ نما شده است این اصطلاح اصلاح طلبی! گرچهاز نظر من جدن حیف شد! اگر طیف واقعی فکری جریان اجتماعی موسوم به «اصلاح طلبی» در جامعه ی ما از حقیقت اش دور نمی شد و به درستی جایگاه «مصلحین اجتماعی» را مییافت بهترین جریان برای مقابله با انجماد فکری و مذهبی بود که امروز در بین تمامی اقشار ما- از استاد دانشگاه گرفته تا بقال- ریشهدار شده است. حیف که از درون تحلیل رفت و بسیاری از سران اش هم گاهبهگاه به خاستگاه آن در مغرب تاریخ، گریختند! جوری که به طرز خندهداری با بحران رئیس (به قول خودشان رهبر) روبرو شدهبودند. آنچنانکه در حال حاضر مارتین لوتر ایران در آمریکا به سر می برد! البته من تاسفی ندارم چرا که امروز «مصلحین» راستینی را می شناسم که گرچه «مصلح» اند اما «اصلاح طلب» نیستند! (این از همان بلاهایی ست که گفتم بر سر کلمات می آورند!) و فردا بی هیچ تردید از آن تفکر سلیم است.
به نقل از وبلاگ www.batouam.persianblog.ir