چهارشنبه 26 آگوست 2009 16:28
در کدام خواب مخملي، گوش‌هاي ما را دراز ديده‌اند؟
شما وقتي لب به سخن از تبعيت رهبري گشوديد که فهميديد با لشگر خياباني نمي‌توانيد به نيات خود برسيد! وقتي فهميديد که اعترافات سران اين جريان بساط خيلي چيزها را بر هم زده است. وقتي فهميديد، تمام ياران غار و نوچه‌هايتان يک به يک در حال بازداشت و اعتراف هستند!


نویسنده: علي الهياري پور (مدير مسئول نشريه دانشجويي ابابيل دانشگاه صنعتي اميرکبير)

در نگاه اول همه‌ي اين ماجرا چيزي بيشتر از يک مزاحِ بي‌نمک به نظر نمي‌آيد. اما بعدتر تلخي‌اش به سان داغِ مادران جوان مُرده، جگرت را آتش مي‌زند! و باز بعدتر دل قرص مي‌کني که نه اين اولين بار است و نه آخرين بار؛ ماجراهاي اين دو صف هميشه بوده‌است و زين پس نيز خواهد بود. و اتفاقا ظاهر را که کناري بزني، شباهت حوادث بر حسرت عبرت‌ناپذيري بشر مي‌افزايد.

در طول تاريخ هر از چندي حق تعالي، اراده مي‌نمايد تا بساط جور و شرک را جمع کرده و نوري از انوار خود را تجلي دهد و خلفاء الله را بر کرسي بنشاند. اندک رعيت طاغوت و بندگان شيطان به بند ذلت کشيده مي‌شوند و به گوشه‌اي مي‌خزند و چهره تغيير مي‌دهند و نفاق زير پوست جامعه تزريق مي‌کنند و منتظر لحظه‌اي مي‌مانند که زهر خود بريزند و خانه‌زادي خود به ابليس را فرياد کنند. و چون ضعف ايمان و حبّ خواص زمينه را به جندالشيطان مي‌سپارد، در اولين فرصت که بتوانند (آن هنگام که دوز توهمِ قدرتِ مطلقه بودن، آنان را فراگيرد)، پرده از رخ دريده و خباثت درون خود نمايان مي‌کنند و کفر خود جلي و جري کرده و شمشير بر خدا مي‌کشند.

در کليت تاريخ نيز همين را مي‌توان ديد. روزگار درازي ابليس رجيم و جنودش در نفاقي گسترده سعي در مقابله با اولياء الله و جاري شدن احکام الله در زمين شدند. زمان در فراز و نشيب گذر کرد. بشر به چنان جسارت و شقاوتي رسيد که پس از رنسانس و در دنياي مدرن، همان اندک زنجيرهاي ظاهر را نيز از نفسانيت خود گشود. و آن سان که ابوموسي انگشتر از دست کشيد، بشر مدرن «خدا» را از خدايي کنار گذارد و «نفسِ خود» بر اريکه خدايي نشاند. و حلقه‌ي آغاز اين اوج ظلمات و دريدگي، آن هنگام بود که توهم قدرت –با آنچه آنرا کفايت عقل و پيشرفت علم مي‌خواند- در او بالا گرفت. اين سان بود که پيروزي خود با اين توهم حتمي مي‌ديد. سخن دراز کرد و توپخانه‌هايش را به سمت خداوند نشانه رفت و جنگ را غلبه يافته مي‌پنداشت. و در مستي‌هايش فرياد «خدا مُرد» سر مي‌داد.

مصداق از تاريخ بسيار توان يافت و ليکن مجال نيست. اندک اشاره‌اي به صدر اسلام کنم و عصر انقلاب اسلامي؛

چون خاتم الانبياء و نگين هستي، محمد(ص) با رنج و تلاش جهان را به نوري از تجليات الهي روشن کرد، عصر تازه‌اي آغاز شد در حکومت خلفاء الله. شکوه پيامبر و اخلاص يارانش مجال بر منافقان تنگ کرده بود. هر چند خناسان با وجود چنان نعمت و رحمتي در ميان‌شان، باز دل سياه‌شان روشن نمي‌شد. و پس از آن بزرگوار، چنان رنجي بر امت اسلام و بر اميرالمومنين تحميل کردند که مصائبش تا امروز گريبان امت را گرفته است. ساليان سال نبرد مذهب ناب و مذهب نفاق جامعه را دچار مشکل کرد و از تعالي بازداشت. تا آنکه “توهم پيروزي” يزيد را چنان مست قدرت کرد که نوه پيامبر (ص) را با چنان فاجعه‌اي به شهادت رساند. و اتفاقا همان ضربه‌اي نهايي بر بساط آنها بود. ضربه‌اي که تا امروز نيز حيات را در رگ‌هاي امت اسلامي جاري ساخته است.

قرن‌ها بعد وقتي نهضت خميني کبير (ره) شرک و کفر شرق و غرب را بر زانو در آورد و عصر تازه‌اي از حاکميت خلفاء الله را در عصر غيبت ولي‌عصر(عج) فراهم آورد، همان چرخه کار خود آغاز کرد. نفاق که در سايه شکوه و جلال امام –رحمة الله عليه- در گوشه‌اي خزيده بود و به کارشکني‌هاي موذيانه‌اش مي‌پرداخت. و پس از رحلت ايشان، اين خط در کنار لغزش‌هاي برخي خواص و حرام‌خواري‌ها، به جان حقيقت و سيرت نظام افتادند تا حاصل قرن‌ها مبارزه‌ي علماي شيعه را يکسره بر باد دهند. و در دوم خرداد يک خيز بلند برداشتند که با تدابير «ولي امر» ناقص ماند. کينه‌هاي سي ساله‌شان را زير ظاهر سرمايه‌داري به علاوه 17 رکعتشان پنهان کردند. مسلمانان سکولاري که کارشکني‌هاي پس از امام را به شدت گسترش داده بودند. اما پس از انتخابات اخير نفاق و استکبار داخلي (و البته هم پيماني با استکبار خارجي) با جسارت و دريدگي کينه‌ها و  بيشتري شمشيرهاي خود را از نيام در آوردند. چرا که باز توهم پيروزي و رسيدن به قدرت آنها را مست و عقل‌شان را چون قلب‌هايشان زايل کرده بود.

پس از انتخابات که اين تقابل در اوج خود بود، نتيجه‌اي را قلم زد که متوهمان را برآشفت. خيالشان آن بود که کار را تمام خواهند کرد و «ساختارهاي حکومت را تغيير خواهند داد». اما جريانات گونه‌اي ديگر پيش رفت. شکست “کودتاي مخملي” که  نمايان شد، لرزه‌ها بر تن‌شان افتاد. نيک مي‌فهميدند که اين نبرد آشکار بساط آنها را جمع خواهد کرد. دادگاهي با محاکمه سران جرياناتي که سالها نقش اپوزسيون درون نظام را داشتند خود شاهدي بر درستي فهم آنهاست. هر چند جاي کسان ديگري در اين دادگاه‌ها خالي است.

دادگاه‌ها اهميت بسياري در تاريخ انقلاب اسلامي و مواجهه‌ي آن با دشمنانش دارد. خيلي از مغزهاي متفکر و غول‌هاي رسانه‌اي جريان 2 خرداد را به اعتراف واداشت. اعترافاتي که در اهميت آن همان بس که بازمانده‌هاي آن جريانات را چنان به هل و بلا انداخته است که اعترافات را پيشاپيش تکذيب کرده‌اند! آخر اگر اين سخنان بي‌اعتبار است، چه شده است که پشت سرم و با چنان عجله‌اي، آنچه را که حتي نشنيده‌اند، تکذيب مي‌کنند؟ در اهميتش همين بس که مجبورند براي کاهش اثر دادگاه‌ها در جامعه و جلوگيري از مرگ سياسي خود رو به تمسخر بياورند. کاري عبث که از حقايق نخواهد کاست.

ما که خرماي مرگ اين جريان را خورده‌ايم. اين‌ها که در دادگاه حاضرند از سران و مغزهاي اصلي اين جريانند. مي‌فهمند اين را. اما هنوز يک نکته قابل تامل باقي مي‌ماند که چه شده است اين حضرات که عمري در اپوزيسون بازي مو سپيد کرده‌اند، «ناگهان» متنبه شده‌اند و فهميدند چه اشتباهاتي کرده‌اند؟ به خصوص که خيلي‌شان سابقه يک آشوب خياباني در 18 تير نيز داشته‌اند! ادم‌هاي خام و کم تجربه‌اي نيستند. ما که بخيل نيستيم! حتي اميدواريم واقعا متحول شده باشند!
اما اين نگراني هست که فردا که آمدند بيرون سخن‌هاي ديگري ساز کنند. سابقه‌اش را ديده‌ايم. آن هنگام است که اين سخنانش تنها «تاکتيکي» جهت گريز از مجازات و گرفتن حداقل آبرو براي ادامه حياست سياسي‌شان مي‌شود! البته آنها عادت دارند که گوش‌هاي ما را دراز بپندارند و حافظه‌ي تاريخي ما را نديده انگارند و با قباحت تمام بخواهند اين سابقه و آشوب‌شان را فراموش کنيم! هر چند در همين انتخابات ديديم که چگونه يکي از کانديداها همراه عکس خود ليستي از زندانيان و خائنان قديمي مملکت را به عنوان تيم خود معرفي مي‌کرد! از او هيچ عکسي نبود مگر آنکه کرباسچي، عبدي، نوري و … در آن حاضر بودند! چرا خيال مي‌کنند حافظه‌ي تاريخي ما اين همه پوچ و تهي است؟

کاش ماجرا همين جا تمام مي‌شد؛ وقتي که شکست بساط کودتاي مخملي بر همگان محرز شده است، رو آورده‌اند به تطهير خود و انداختن تقصير گردن ديگران! عليرضا بهشتي چنان از ماجراهاي اخير تحليل ارائه مي‌دهد، که گويي عموي نداشته بنده بوده است که بيانيه‌هاي تند و انقلابي مي‌داده است و از حاميانش مي‌خواست در خيابان بريزند؟ يا از ايستادن تا آخرين قطره خون سخن رانده بود؟ يا آشوبگران را حاميان خود مي‌دانست و ازشان حمايت مي‌کرد؟ يا کاريکاتور نا متجانسي از مبارزات مدني زمان انقلاب را بازسازي مي‌کردند؟ و  …

ما که مي‌فهميديم حمايت اوباما و کلينتون و مراکز آمريکايي از آقاي موسوي به دليل گشودن «راه سبز آمريکا (رسا)» در داخل ايران بوده است، اما ايشان نمي‌فهميد؟ يا سکوتش دليل رضايت بود؟ چه شده است که حالا که جنبش سبزشان به زمين خورده است، يادشان افتاده است که چه بلاهايي سر ملت آوردند؟ چه خسارت‌هاي به کشور و ملت زدند؟ حالا با چنين دروغ‌هاي بزرگي مي‌خواهند چه چيز را پنهان کنند؟ چه شده است که آقاي موسوي که چنان جوگيرانه بيانيه‌هاي تند و بي‌تفکر مي‌داد، ناگهان سکوت کرده است و بعد از اين همه قانون‌گريزي و قانون‌شکني و جرم‌هايي که مرتکب شده است، دنبال راه انداختن جبهه سياسي افتاده است؟ ايشان مسئول مستقيم خون‌ها و مال‌ها و آبرو‌هايي است که در اين چند وقت از ملت هدر شده است. بايد پاسخگو باشد. و شايد هم دليل اين چرخش ناگهاني‌شان ترس از محاکمه به دليل اين همه جرم و خيانت است؟ چرا خيال مي‌کنند حافظه‌ي تاريخي ما اين همه پوچ و تهي است و گوش‌هاي ما اين همه دراز؟

کار حتي اسفناک‌تر نيز مي‌شود! کسي که روز قبل انتخابات رهبري را تهديد به آشوب خياباني مي‌کند و همسرش روز انتخابات مردم را تهديد مي‌کند که اگر به کانديداي ما راي ندهيد، ما شورش خواهيم کرد، حالا امروز سخن از تبعيت از رهبري مي‌گويد! قسم حضرت عباس را باور کنيم يا دم خروس را؟ آن هنگام که خاندان و نوچه‌هاي حضرت عالي، زر و زور آشوب‌ها را تامين مي‌کردند، يادتان نبود که مملکت رهبر دارد و خواهان آرامش و قانون‌گرايي است؟ آنروز که فرزندانتان تمام قد در حال هدايت و رهبري آشوب‌ها بودند، شما خبر نداشتيد؟ يا آن هنگام که ولي فقيه ضد انقلاب شُديد و آن نماز جمعه کذايي را برپا کرديد، يادتان رفته بود رهبري فصل‌الخطاب است؟ حتما فائزه خانم که عمري غذاي اعياني نوش جان کرده‌اند، کاملا اتفاقي جهت خوردن ساندويچ براي همدردي با قشر متوسط در اغتشاشات حاضر شده بود؟ و حتما هم به دليل دلسوزي پول‌هايي که از بيت المال هم نبوده است –يحتمل از قرض‌هاي مهدي‌شان –  خيرات مي‌کرده است ميان آشوبگران؟ حتما به شما هم ربط ندارد که اين همه اتهام عليه آقاي مهدي هاشمي در مناظره و در دادگاه‌هاي اخير مطرح مي‌شود و قوه قضاييه جرات حتي سوال پرسيدن راجع به اتهامات را ندارد؟ چرا خيال مي‌کنيد حافظه‌ي تاريخي ما اين همه پوچ و تهي است و گوش‌هاي ما اين همه دراز؟

شما وقتي لب به سخن از تبعيت رهبري گشوديد که فهميديد با لشگر خياباني نمي‌توانيد به نيات خود برسيد! وقتي فهميديد که اعترافات سران اين جريان بساط خيلي چيزها را بر هم زده است. وقتي فهميديد، تمام ياران غار و نوچه‌هايتان يک به يک در حال بازداشت و اعتراف هستند! وقتي فهميديد، که اگر بيشتر بگذرد همان اندک باقي‌مانده‌ها نيز بازداشت و محاکمه خواهند شد. آري! تنها به دليل حفظ همين حداقل‌هايي که مانده است دست به اين کار زده‌ايد! اما آقاي هاشمي با تضاد حرف و عمل‌تان چه کنيم؟ گمان برده‌ايد که حافظه تاريخي ملت ايران اين قدر کم است که حتي ماجراهاي چند ماه اخير را هم فراموش کند؟

و جالب آنکه بعد از اين همه پول و رسانه‌اي که آمريکا و غرب براي آشوب و اغتشاش در ايران خرج کرده‌اند، همين شيوه فرار از عواقب خيانت‌هايشان و درازگوش پنداشتن ما را در پيش گرفتند. آمريکا که هنوز پرونده‌ي قطور خيانت‌هاي قبلي‌اش خشک نشده است، در اين انتخابات نيز سنگ تمام براي حمايت از اغتشاش‌گران گذاشت. حالا بايد منتظر دسته گل‌هايش براي مذاکره باشيم؛!! يا انگليس که هنوز خرابکاري‌هايش در خوزستان ادامه دارد، در اين انتخابات حضوري فعال در اغتشاش داشت! حالا گمان مي‌کند با يک تلفن و گفتن اين جمله احمقانه که “ما قصد دخالت در امور داخلي ايران را نداريم” همه چيز تمام مي‌شود و يادمان مي‌رود خيانت‌هاي اين روباه کثيف را؛ يا فرانسه و ايتاليا و ديگر دول غربي نيز همين طور.

خيال همه‌شان راحت باشد. چه دول غربي و چه جريان‌هاي داخلي! اين لکه‌ي ننگي که در انتخابات اخير در دامان شما باقي ماند، چيزي نيست که به اين زودي‌ها پاک شود. هنوز آغاز راه است… تا رسيدن به سزاي اين اعمالتان فاصله است؛

کاروان طریق القدس

آرشیو