سه‌شنبه 01 سپتامبر 2009 02:36
در حاشيه بازي آزادي
حالا متصور شويد كه مربي تيم بازنده نپذيرد كه “بازي آزادي” را آن هم با فاصله 11 گل باخته است و خود را برنده بخواند و بگويد كه: «به نظرمن داور 3-4 صحنه مشكوك به پنالتي را براي تيم من نگرفته است» و هرچه كارشناسان مي گويند: «آن صحنه ها پنالتي نبود. اصلا پنالتي بود اصلا گل براي تيم شما، بازهم كه اختلاف 11 گل جبران نمي شود.»…

هرچه به انتهاي تبليغات انتخابات دهم نزديك تر مي شديم فضاي دوقطبي بين مردم گسترده تر و شديدتر مي شد. هواداران القابي را به هم نسبت مي دادند، با يكديگر جدال هم مي كردند اما فضا طوري بود كه همه مردم احساس مي كردند اين دو قطب حتي بعضا در معيارهاي انتخاب نيز هم نظرند ولي به مصاديق متفاوتي رسيدند. در ميان مردم به جز قشري كه در مباني با هم متضاد بودند كسي با كسي سر جنگ نداشت. اكثريت اعضاي دوقطب حداكثر طرف مقابل را گرفتار يك اشتباه بزرگ مي دانستند و البته اشتباه را قابل گذشت.

در هر صورت در اين انتخابات بيش از هر مورد مشابهي فضا  استقلال – پرسپوليسي شده بود و دردمندان صاحب تحليلي كه فضا را رصد مي كردند نگران بودند. دريكي از اين اردوگاه ها افرادي حضور فعالانه پيداكردند كه سابقه دشمني واضحي با انقلاب را در كارنامه به همراه داشتند و هنوز خاطرات سالهاي گذشته از ذهن ها دور نشده بود. هرچند نامزد آن اردوگاه خود را از جنس ديگري مي ناميد و مدعي بود آنها هم مثل ديگراني با سلايق مختلف سياسي تنها حضور دارند. اما بصيران جامعه احساس كرده بودند كه نه آن شخص، ديگر مرد گذشته است و نه آن افراد تنها حاضر و ناظرند كه بيش تر درجايگاه خط دهنده به اردوگاه قرار گرفته اند.

فضاي استقلال – پرسپوليسي بسيار مناسب است تا كسانيكه به دنبال اهدافي غيراز برگزاري يك فوتبال زيبا! هستند برفضا مسلط شده و به كمك عده اي تماشاگرنما به مسموم كردن فضاي ورزشگاه قبل از بازي و آماده كردن فضا براي موج سواري بر احساسات هواداران تيم پيروز و بازنده مشغول شوند. فرض كنيد حساسترين شهرآورد (دربي) تاريخ دو تيم برگزار شود و بيشترين تماشاچي ممكن آنهم پس از طي صف هاي طولاني به ورزشگاه بيايد و يكي از تيم ها ببازد و تيم ديگر پيروز بشود ، حساسيت اين بازي هم از پيش  به هوادارن منتقل شده باشد. حالا متصور شويد كه مربي تيم بازنده نپذيرد كه “بازي آزادي” را آن هم با فاصله 11 گل باخته است و خود را برنده بخواند و بگويد كه :  « همه كارشناسان (بخشي از همان دنبال كنندگان اهداف ديگر) پيش از بازي پيش بيني مي كردند تيم من برنده است و مگر بازي زيباي تيم من را نديديد ، امكان ندارد من شكست خورده باشم. » و هرچه به او مي گويند : « تيم مقابل هم خيلي خوب بازي كرد. درضمن پيش بيني هاي ديگري هم بود ، اصلا پيش بيني كه روي كاغذ است و نتيجه بازي وسط ميدان مشخص مي شود. » گوشي براي شنيدن نداشته باشد. كه : « به نظرمن داور 3-4 صحنه مشكوك به پنالتي را براي تيم من نگرفت است » و هرچه كارشناسان مي گويند: « آن صحنه ها پنالتي نبود. اصلا پنالتي بود اصلا گل براي تيم شما، بازهم كه اختلاف 11 گل جبران نمي شود. » و مربي بازهم بگويد : « من نمي دانم يا من را برنده اعلام مي كنيد يا بايد بازي از نو برگزار شود. » و داور و فدراسيون فوتبال و سازمان تربيت بدني و … را مقصر اعلام باختش بداند. در چنين شرايطي آنها كه از اين بازيها دنبال اهداف خود هستند آتش بيار معركه مي شوند. از تشنج در ورزشگاه شروع مي كنند و با قشون كشي و شيشه اتوبوس شكاندن و آتش بازي خياباني و … فضا را براي بهره خود بازتر مي كنند.

مردمي كه اكثريت قريب به اتفاق آنها آمده بودند تا يك بازي حساس و زيبا را تماشا و تيم خود را تشويق كنند ، ناگهان چشم بازكرده و خود را وسط يك جنگ خوني مي بينند. مردمي كه پيش از بازي كل كل مي كردند و حتي شعار هم عليه هم مي دادند اما دشمن نبودند. و البته جنگ، تر و خشك را با هم مي سوزاند و اين سوختن ها آتش كينه را شعله ور مي كند.

اين وسط كنفدراسيون جهاني فوتبال و چند فدراسيون دوست، قلدر و همسايه! هم كه فوتبال را ارث پدري خود مي دانند ، ضمن ابراز انزجار از دخالت در فوتبال داخلي كشورها ، نسبت به نتايج شهرآورد مزبور شديدا ابراز نگراني مي كنند و مي گويند كه پشتيبان تيم بازنده تا استيفاي حقش خواهند بود. طرفداران تيم بازنده هم كم كم باورشان مي شود كه گويي تمام كائنات دست به دست هم دادند تا حق آنها را بخورند و به تدريج اصلا منكر مي شوند كه امكان داشته بازنده هم بشوند و تصور مي‌كنند اساسا مگر تيم برنده طرفدار هم دارد؟! كافيست در اثر اين حواشي فضا كمي هم امنيتي بشود و حافظان امنيت هم احيانا اشتباهاتي را مرتكب شوند تا همه چيز به نظر هواداران تيم بازنده مشكوك بيايد و تصوركنند كه داور ، فدراسيون فوتبال ، سازمان تربيت بدني و حتي قوانين فوتبال نيز همه دست به دست هم دادند تا آنها را بازنده كنند آن هم با اختلاف 11 گل ! و آنقدر در هيجان اند كه يادشان مي رود كه كنفدراسيون جهاني فوتبال و آن كشورها و اين كارشناسان اردوگاه بازنده با اساس “بازي آزادي” در اين كشور مشكل دارند. مربي بازنده هم عصباني از باخت است و حرفهايي كه مي زند بيش از آنكه مستدل و منطقي و حاكي از يك حق خوري و خيانت بزرگ باشد تحت هيجان و عصبيت و اطلاعات غلط همين مخالفان بازي آزاديست و البته سخنان هيجاني مربي بازنده در ملتهب شدن فضا و ايجاد تصورات وهم آلود براي هواداران نيز كم تاثير ندارد.

اما آنچه درنهايت پس از اين گردوخاك ها  مي ماند از يك طرف كدورت بين تماشاگرانيست كه مشتاقانه آمده بودند تا يك گام به پيش رفتن فوتبال كشورشان را نظاره كنند. خدشه اي بزرگ به اعتماد بخشي از طرفدران فوتبال به داوران ، فدراسيون ، قوانين و … وارد شده است دركنار آن بي ميلي نهادهاي فوتبال و مردم طرفدار فوتبال نسبت به اعتماد دوباره به تيم بازنده براي بازيهاي آينده همه و همه خسارتهاييست كه جبران آن ساده نيست و از طرف ديگر آن “بازي زيباي آزادي” و نتيجه آن است كه يقينا با چشم بستن از صحنه تاريخ محو نخواهد شد.

در جنگ بعد از اين انتخابات خيلي ها به حق و ناحق ضربه خوردند ، كتك خوردند ، باتوم خوردند ، سنگ به سرشان خورد ، دست و پايشان شكست ، چاقو خوردند و … از همه بدتر عده اي كشته و شهيد شدند. آن بسيجي كه با ماشين از رويش رد شدند و او را شهيد كردند و 7 بسيجي ديگر ، مردم عادي ، آن مادر و دختري كه در مهدكودك بودند ، خانم ندا آقاسلطان و احيانا بعضي طرفداران بي گناه از دو گروه. مهم است كه چه كساني در اين صحنه ها خباثت به خرج داده اند و چه كساني اشتباه كرده اند و بايد در محكمه قانوني به كارشان رسيدگي شود اما مهمتر آنست كه چه كسي اين صحنه را درست كرد تا اساسا خباثت يا اشتباهي بتواند رخ دهد و عده اي به حق يا ناحق آسيب ببينند و كشته يا شهيد بشوند؟ بر چه اساسي اين صحنه را درست كرد آيا واقعا حقي از او پايمال شده بود يا  گمان مي كرد حقي از او پايمال شده است؟

اينجا حكايت اميرمومنان (ع) و عمار(س) و معاويه نيست و اگرهم باشد تاويل روايت غير ازآن است كه روزهاي پس از انتخابات باب شد. علي (ع) براي احقاق حقي قطعي دست به جنگ برده بود و مقصر كشته شدن ياران حقي مثل جناب عمار(س) سرداران باطل اند. علي (ع) پايه شناخت حق را ظن و گمان و تخمين هاي خود و يارانش قرار نداد. علي (ع) دنبال حقي رفت كه با قطعيت مي ديد و اين ياران معاويه بودند كه دنبال حقي وهمناك ساخته دست معاويه و عمروعاص به راه افتادند و به خيال حق به جنگ حق واقعي رفتند.

چند هفته كه به چند ماه ميل مي كند، گذشته است و كسي كه به اذعان سايت خودش لااقل 40000 ناظر برسر صندوق هاي راي داشته است هنوز نتوانسته چند صندوق را پيداكند كه آمار اعلام شده توسط وزارت كشور و آماري كه ناظرانش در دست داشتند و آن را امضا كردند تفاوت چنداني كند. هنوزهم باطرح معضلات پيش از انتخابات ، شبهات تكراري چند بار پاسخ داده شده و ادعاهايي نظير صندوق دوجداره! كه بيشتر براي فيلم هاي سينمايي مناسب است در گزارش تفصيليشان مدعيست كه انتخابات بايد ابطال شود و اگر دوباره برگزار شد و باز من انتخاب نشدم بايد دوباره ابطال شود (جمله اي كه در ديدار يكي از مسئولين بيان كرده بود). يكي از نزديكان وي چند ساعت پيش از اتمام انتخابات گفت كه او با 30 ميليون راي پيروز شد و ديگري پيشاپيش پيروزيش را تبريك گفت. چندين و چند هفته گذشته است و هنوزهم دليل متقني كه بتواند لااقل يكي دو ميليون راي را جابجاكند هم اقامه نكرده اند. آيا اين جز تبعيت از ظن و تخمين هاي فرضي است؟بگو : آيا نزد شما دانشى[ استوار و منطقى مُستدل بر عقايدتان ] هست كه آن را براى ما آشكار كنيد ؟ شما فقط از پندارهاى واهى و پوچ پيروى مي‌كنيد و جز به حدس و گمان تكيه نمي‌زنيد و فقط تخمين مي‌زنيد.

قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ(148 انعام)

بگو : آيا نزد شما دانشى[ استوار و منطقى مُستدل بر عقايدتان ] هست كه آن را براى ما آشكار كنيد ؟ شما فقط از پندارهاى واهى و پوچ پيروى مي‌كنيد و جز به حدس و گمان تكيه نمي‌زنيد و فقط تخمين مي‌زنيد.

 

مهم است كه در دعواي خانوادگي به اشتباهات اعضاي خانواده رسيدگي شود اما مهمتر آنست كه  چه كسي براساس ظنّ خود فريب دشمن را خورد و دوستان را به دشمني با يكديگر واداشت؟

شخصي با شعار “قانونگرايي” ، “مبارزه با رمالي و كف بيني” ، “اخلاقي شدن دولت براي رعايت اخلاق در جامعه” ، “عزت آفريني براي كشور در جهان” و با ادعاي اين كه “ولايت فقيه كشور را در برابر كودتاها حفظ مي كند” به ميدان آمد و پس از ديدن نتايج تنها و تنها به خاطر ظن و گمان و تخمين هاي خود و اطرافيانش كه “تو پيروزي” بدون ارجاع به مراجع قانوني و ناديده گرفتن قانوني كه خود با ورود به انتخابات آن را پذيرفته بود؛ احساسات عده اي را جريحه دار كرد و مردم را به جان هم انداخت، عده اي را به كشتن داد ، آسايش مردم را مختل كرد ، عزت ملي و امنيت ملي را به چالش كشاند و اخلاق را در جامعه تنزل داد. به اين نيز اكتفا نكرد و آنجاكه حكم ولايت فقيه را شنيد هم از ادعاي خود عبور كرد. چرا؟ چون هنوز هم گمان مي كرد كه حقي از او پايمال شده است گماني كه اگر دليلي متقن و محكمه پسند براي آن وجود داشت ارائه مي كردند.

در اين حوادث طرفداران ، مردم ، نيروهاي مردمي و … حداكثر اشتباه كردند و البته بايد به اشتباهات همه رسيدگي كرد اما آقاي مربي! اگر از توهيني كه به 600000 هزار مجري و ناظر انتخابات كه از مردم عادي و اقشاري پاك مثل معلمان بودند، كرده ايد بگذريم؛ اگر از حقي كه ظالمانه از لااقل 24.5 ميليون نفر مخالفتان پايمال كرديد هم بگذريم، اما آقاي مربي! شما و تمام سياسيوني كه پشت شما پنهان شده بودند بابت اين همه خسارت مقصريد و بايد پاسخگو باشيد. به اميد روزي كه شاهد محاكمه مقصرين اصلي و احقاق حقوق ملت ايران باشيم.

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ(36 يونس)

و بيشتر آنان[ در عقايد و آرايشان ] جز از گمان و ظن پيروى نميكنند، يقيناً گمان و ظن به هيچوجه انسان را از

 حق بى نياز نمي‌كند[ و جاى معرفت و دانش را نمي‌گيرد] مسلماً خدا به آنچه انجام مي‌دهند، داناست.


نویسنده : مجتبی عرب مازار یزدی

منبع : نظر سوم

 


کاروان طریق القدس

آرشیو