می خواهم برای تان داستان دانه درشتی را تعریف کنم که تنها با 30 میلیون وثیقه آزاد شد. این غصه، قصه است و بس. یعنی حقیقت ندارد؛ چرا که این روزها رسانه است که تعیین می کند چه موضوعی حقیقت دارد و چه موضوعی اصلا وجود ندارد چه برسد به اینکه بخواهد حقیقت داشته باشد. و شیطان تکذیب را آفرید تا حتی پس از تایید موضوعی در رسانه کل موضوع زیر سئوال رود. اگر در رسانه ها مطلبی از تو وجود داشت، تو وجود داری. اینگونه است که فضای مجازی تعاریف را عوض می کند. بگذریم…
ظهر روز چهارشنبه 12 فروردین موبایلم به صدا در می آید. محمد(یلماز) پشت خط است. محمد مثل همیشه، آرام صحبت می کند. در راه برگشت از زیارت مشهد است و صدای اش قطع و وصل می شود. می گویم پیامک بزن… بعد از چند دقیقه گوشی ام می لزرد و صدای خنده ام بلند می شود:«…دیروز و امروز از دادستانی تماس گرفته اند و به خاطر بیانیه ای که داده ایم احضارمان کرده اند. بچه های فارس، رجا و… را هم به خاطر انتشار بیانیه ما احضار کرده اند…» تعجب و باز هم تعجب! تماس می گیرم. محمد در دسترس نیست. شب به خانه شان زنگ می زنم. قرار می گذاریم تا فردا (روز 13 به در) دور هم جمع شویم تا ببینیم چه کار باید کرد. بعد از جلسه قرار شد فردا محمد به دادستانی نرود. آخر با یک تلفن که نمی شود به دادستانی رفت. باید احضاریه رسمی باشد.
فردا تماس می گیرند که چرا نیامدی؟ محمد به آرامی می گوید: «مسئله حقوقی است، با مسئول سازمان صحبت و هماهنگ کنید، اگر لازم بود من میایم.» بلافاصله فردای آن روز تماس می گیرند و می گویند احضاریه کتبی صادر شده، بروید از پلیس امنیت بگیرید. به گوش مان می رسد که اگر نروید حکم جلب تان را صادر می کنیم. مسئول سیاسی و وکیل سازمان به دادستانی می روند… می گویند باید خودش بیاید. بالاخره روز سه شنبه صبح محمد با برخی از مسئولین سازمان به دادستانی می رود. به همراهان وی اجازه ورود نمی دهند و محمد تنها مورد بازجویی قرار می گیرد. آنجا هم به آرامی پاسخ می گوید. در پایان جلسه محمد بازداشت و با گذاشتن 30 میلیون وثیقه آزاد می شود. احتمالا برای اینکه بسیج امیرکبیر در بیانیه صدای اش را بلند کرده است. البته محمد همیشه آرام صحبت می کند. حتی اگر صدایش را هم بلند کرده باشد اشکالی ندارد. چرا که خداوند می فرماید:
خدا بلند کردن صدا را به بدگویی دوست ندارد، مگر از آن کس که به او، ستمی شده باشد ، و خدا شنوا و داناست. (سوره نسا آیه 148)
حالا من در این متن صدایم را بلند کره ام. خدا کند که جزء «مَن ظُلِمَ» باشم وگرنه علاوه بر دادگاه قوه قضاییه باید در دادگاه خدا پاسخگو باشم که در آنجا نمی شود با 30 میلیون وثیقه آزاد شد و وبلاگی وجود ندارد که در آن بنویسم.
1. ما مطالبه گری و عدالتخواهی را از وظایف اصلی خود می دانیم و اعتقاد داریم که این موضوع باعث ایجاد فضای مناسب برای برقراری عدالت و افزایش کارمدی انقلاب می گردد.
2. ما نقاط مثبت و روشن قوه قضاییه را نادیده نمی گیریم و از این موضوع تشکر می کنیم ولی مسئولین قوه قضاییه باید بدانند که در صورت عمل به قانون «تنها به وظیفه شان عمل کرده اند» نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم. (هرچند که عمل کردن به وظیفه کار بسیار با ارزشی است ولی نباید به خاطر آن از دیگران طلبکار بود) همانطور که ما مطالبه گری و عدالتخواهی را وظیفه خود می دانیم و تا محقق شدن عدالت درباره دیگر مفسدین سیاسی و اقتصادی، همچنان به وظیفه خود عمل خواهیم کرد.
3. ما معتقدیم که قوه قضاییه و دیگر مسئولین نظام باید پاسخگوی سئوال های دلسوزانه جامعه باشند و نسبت به این سئوال ها موضع گیری نکنند.
4. همچنان سئوال های زیادی درباره عدم برخورد با سران فتنه، مسببین و عاملین حوادث 8 ماهه اخیر، محاربین روز عاشورا، مفسدین اقتصادی و … درباره عملکرد این قوه در اذهان مردم شکل گرفته است. مسلما این سئوال ها با شعار ها و مصاحبه های مطبوعاتی مسئولین قوه قضاییه پاسخ داده نمی شود. این قوه باید با عملکرد سریع و قاطع خود این رویکرد را ثابت نماید.
5. اعتراض به عملکر قوه قضاییه کشور موضوعی نیست که نشان دهنده بی عدالتی نظام باشد. بلکه این موضوع استحکام پایه های نظام و تلاش جریان های داخل نظام برای اصلاح مشکلات و برقراری عدالت را نشان می دهد.