از ابتدای جاده ای که به فتح المبین منتهی می شود لاله ها با آرایشی منحصر به فرد دست در دست چمن زار ها داده اند و از دو طرف ، کاروان ما را تا دور دست با رقص هایشان بدرقه می کنند.
خورشید نرم،نرم و مهربان می تابد و نزدیک شدن به محل “فتحی آشکار” را به راهیان نور بشارت می دهد؛محلی که عاری از هوای نفس است…
به فتح المبین می رسیم . اولین تابلوی نصب شده در فتح المبین”ان مع العسر یسرا” را فریاد می زدند بلکه من بشنوم…
بر روی خاک می نشینیم و آرام می گیریم . راوی طور دیگر با شهدا ارتباط برقرار می کند ؛ به طرزی نوین و به روز!
نه با روضه بلکه با بی سیم! راوی قصد کرده به نیابت از کاروان مان با “مهدی زین الدین” ارتباط برقرار کند؛ او چندین بار فریاد می زند: “محمد، محمد، مهدی…! ” ، “محمد، محمد، مهدی…! “، “محمد، محمد، مهدی…! “
صدای راوی درون شیارها می پیچد. شیار شیخی فریادهای راوی را به شیار شلیکا منعکس می کند … و بالاخره انگار مهدی پاسخش را اینگونه می دهد که:
– محمد جان! به گوشم.
راوی ادامه می دهد: مهدی جان! این بچه ها در میدان معصیت گرفتارند، به کمک شما نیازمندیم؛ هرچه سریع تر…
با برقراری این ارتباط نوین ، حساب کار دستم می آید؛ الله اکبر…
آهای مهدی زین الدین ، مفهوم است؟ مگر نشنیدی راوی کاروان ما چه گفت؟!
تکرار کنم؟!
ما به کمک تو احتیاج داریم…
“مـــــــــــــــا بــــــــــــه کمک تــــــــــو احتیاج داریم”
مهدی جان اینجا واویلاست، پس چرا مدد نمی فرستی؟! ما محاصره شده ایم …
آقا مهدی صدای ما را داری؟ قربان معرفتت ، جواب بده…
.
.
.
ثبت نام اردوی راهیان نور امسال هم شروع شد!
زمان اردو هم سه شنبه 23 تا یکشنبه 28 اسفنده!
مکانشم خاک بهشت! میدونی کجاست؟!
با قطار هم میریم.
اگه هنوز ثبت نام نکردی برو اینجـــا و ثبت نام کن!
همیشه زود دیر میشه…
اگه نیای پشیمون میشی! مثل بقیه کسایی که نیومدن…