اشاره: بدون شك، يكي از مهمترين نيروهاي اجتماعي مؤثر بر رويكردها و تحولات سياسي و فرهنگي دانشگاهها و تشكلهاي دانشجويي، روشنفكران و متفكران اجتماعي هستند. روشنفكران با تكيه بر ذخاير معرفتي و دانستههاي خود، ايدئولوژي و الگويي را براي بازيگري دانشجويان و تشكلهاي دانشجويي در عرصة عمومي تعريف ميكنند و از اين طريق، تئوريهاي خود را با عمل اجتماعي پيوند ميزنند. در جامعة معاصر ايران، همواره چنين تعاملي ميان روشنفكران و دانشجويان برقرار بوده است.
در دهههاي اخير، طبقهاي از روشنفكران كه از نظر فكري و اعتقادي، وابستگيهاي شديدي به پارادايم ليبرال دموكراسي دارند، توانستهاند درون دانشگاهها راه يابند و افكار و آراء خود را در دانشگاهها، نشر و بسط دهند. يكي از روشنفكران مذكور، دكتر حاتم قادري است كه نظريات ساختار شكنانه و مغاير با چارچوبهاي ارزشي و ايدئولوژيك انقلاب اسلامي او، سبب برجستگي يافتن وي نسبت به ديگر همفكرانش شده است. وي چندين سال است كه مرجعيت فكري بخش عمدهاي از جريانهاي دانشجويي دگرانديش را برعهده گرفته و در جلساتي مكرر با دانشجويان به تئوريپردازي در باب آموزههاي ليبراليستي پرداخته است. در اين سلسله مقالات، بخشهايي از افكار و آراء او را از نظر ميگذارنيم و نكاتي انتقادي را دربارة آنها مطرح ميسازيم.
***
استحاله فرهنگي و سياسي نظام اسلامي ، مقوله اي است که از اساسي ترين روش هاي مقابله با جمهوري اسلامي تلقي مي گردد. سست نمودن مباني عقيدتي، ترويج اباحيگري، وارد آوردن شبهات مخرب و… نيز در راستاي اجراي چنين پروژهايي اجرا مي گردد. عاملان انجام چنين حرکتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به صورت عمده، قشر روشنفکرنماي مرعوب فرهنگ غرب بوده اند؛ کساني که کعبه آمال خود را در انسان محوري و ليبراليسم جستجو ميکردند. اين جريان معلوم الحال در هر برههاي، بنابر مختصات سياسي و اجتماعي جامعه و البته به تبع الگوهاي غربي به ارائه نظراتي با موضوعات مختلف پرداخته اند.
از جمله مباحث به ظاهر حياتي و جذابي که در سال هاي اخير در دستور کار امپرياليسم جهاني قرار گرفته بررسي موضوعاتي؛ نظير: حقوق بشر، دموکراسي و شناسايي عوامل و موانع تحقق اين مقولههاست که بعضاً در قالب کتابها و طرح هاي مکتوب جهت بهرهبرداري جريان هاي وامدار فرهنگ غرب در دنيا عرضه گرديده است. از مصاديق اين جريان مي توان به کتاب « موج سوم دموکراسـي » نـوشتـه « ساموئل هانتينگتون » استاد دانشگاه هاروارد آمريکا ، مشاور دولت « جرج دبليو بوش »، تئوريسين نظريه «جنگ تمدن ها» و يکي از طراحان حمله نظامي به عراق اشاره نمود. کتاب «موج سوم دموکراسي» بهعبارتي»منشور براندازي حکومتهاي به اصطلاح غير دموکراتيک« در سراسر جهان امروز است.
« هانتينگتون » در کتاب خود، ابتدا به بررسي تمامي فرهنگها و مذاهب موجود در جهان پرداخته و مانع اصلي در برابر ترويج جهاني دموكراسي را اصطكاك موجود در ميان فرهنگ غرب و فرهنگ اسلام ارزيابي نموده است. در اين کتاب، دين اسلام داراي موارد تعارض زياد با مقوله دموکراسي معرفي شده و در نهايت، نويسنده مرز بين فرهنگ اسلام و فرهنگ غرب را «مرز خون» معرفي نموده است.
پيرو اين حرکت جهاني اسلامستيز، برخي روشنفکرنمايان خود باخته كشورمان نيز به واگويهنمودن متون ترجمه شده تئوريسين هاي غربي پرداخته و سعي دارند اين مطالب را متناسب با فرهنگ کشور اسلامي ايران تئوريزه و مطرح نمايند.
تشابه مباحث مطرح شده از سوي تئوريسين هاي غربي، نظير هانتينگتون با مطالب طرح شده از سوي روشنفکران داخلي در حد بسيار بالايي قرار دارد؛ به عنوان مثال اين تئوريسين غربي، در کتاب خود در قالب چند رهنمود به طالبان دموکراتيزه شدن در کشورهاي تحت سلطه استبداد، از جمله موارد اساسي و مؤثر در روند دموکراسي سازي را “گستـرش فرهنـگ سيـاسـي دمـوکراتيـک و ايجاد تغييرات ديني” معرفي نموده و از آن به عنوان راهکار فروپاشي نظام حاکم نام برده است. اين ايده همان چيزي که در اين مقال به بررسي آن از زبان يک روشنفکرنما و استاد دانشگاه پرداخته ايم. قرابت مفاهيم مطرح شده از سوي اين فرد و هم فکران وي که طي سالهاي دوران اصلاحات در محيط هاي دانشگاهي ظهور و بروز يافته است را با مدل هاي غربي ارائه شده، در مطالعه متن خواهيد يافت.
مروري بر اوراق تاريخ ايران از نخستين روزهاي پيروزي انقلاب تاكنون، تصويري شفاف از سرمايهگذاري گستردة دگرانديشان و روشنفكرنمايان سكولار بر دانشگاهها را منقش ميسازد. فلسفة چنين رويكردي در كلام گهربار بنيانگذار نظام اسلامي تصريح گرديده است، آنجا كه فرمودند:”دانشگاه مبدأ همة تحولات است.” به اين ترتيب دشمنان زخم خوردة انقلاب از همان آغاز عزم گستردة خود را بر گل آلود ساختن آب از سرچشمهاش بنيان نهادند. در اين نوشتار تنها گوشهاي از سلسله تلاشهاي يك استاد دانشگاه در طي دوران اصلاحات پردهبرداري شده است تا همة دلسوزان انقلاب بدانند كه”دگرديسي ارزشي” پيشقراولان جنبش دانشجويي و سكانداران كشتي انقلاب در دانشگاهها، با چه برنامة هدفمند و روشمندي صورت گرفته و به ثمر نشسته است! در ابتدا، تاريخچه و اهداف اجمالي جريان روشنفكري را به نظاره مينشينيم.
بررسي اهداف جريان روشنفکري:
عده اي براساس “اصل ترقي” معتقدند که بشر امروز کامل ترين شناخت و بيشترين معرفت ازهستي را به دست آورده و از کتب آسماني و هدايت ائمه طاهرين(عليهم السلام) بي نياز است.
اين جريان سعي در القاء اين مطلب دارد که، دين ارتباطي با زندگي خصوصي نداشته و در واقع، اسلام مجموعه اي از معنويات فردي است كه تنها در چارچوب تجربيات و ملموسات قابل تعريف است، از اين رو تفكيك ميان حريم عمومي و حريم خصوصي، ضروري مينمايد.
روشنفکري غربزده، با تکيه بر اصل « ليبراليسم » مي کوشد با نشر فرهنگ و سنن ليبراليستي که با اهداف سياسي قدرتمندان غربي، در ايران و جهان اسلام گره خورده است، مفاهيمي را در راستاي ترويج شکاکيت ديني و نسبي گرايي ديني در عرصه هاي عمومي و خصوصاً محيطي تأثيرگذار همچون دانشگاه مطرح سازد.
بدون ترديد گسترش اين نوع از معنويت، بهترين روش فرهنگي براي مخالفت با اصول اساسي اسلام و فلسفه سياسي اسلام و به تبع آن اصول اساسي انقلاب اسلامي ميباشد اين هدف همان است كه به تعبير غربيان مبارزه با بنيادگرايي ديني و ايدئولوژي ديني نام گرفته است.
روشنفکري در عرصه دينداري :
بررسي پيشينة عملکرد روشنفکران مسلمان در ايران، نشان دهندة اوج مجاهدت هاي اين طيف روشن انديش در مبارزه با استعمار و استثمار بيگانگان دارد که با اتکا به اصول شريعت و با الهام از آن و با هدفي مقدس صورت پذيرفته است. اين حرکت جهاد گونه، در طول تاريخ مبارزات مردم ايران زمين در بطن اين حرکت صورت پذيرفته و همواره مويد حرکت علما و روحانيون در نقش رهبري بوده است .
اما اين سير افتخار آفرين در نقاط متعددي توسط برخي افراد به چالش كشيده شده و رنگ باخته است، اين افراد كه از روشنفکري، تنها عنواني را يدک کشيده و انديشه هاي بدون بنيادشان با هر نسيم تجددمآبي و غربزدگي متزلزل گرديده است، چهرة روشنفكري در ايران را مخدوش ساختهاند.
آغازي بر يک انحطاط غم انگيز :
در فصل هايي از تاريخ ايران، نقش برخي روشنفکران را به عنوان عمال استکبار مي يا بيم . از آن زمان که روشنفکران تحت استيلاي تفکر غرب، دين را از حوزة انديشه خود بيرون راندند ؛ در واقعيت خود از فضاي نوراني معنويت خروج نمودند و با تکيه بر ابزار مغالطه و تفسيرهاي بشري از شريعت ، عَلَم ستيز با اسلام را برداشتند ؛ اين رويدادها آغازي بودند بر يک انحطاط غم انگيز .
از آن زمان، روشنفکري با بهانه کشف اسلام راستين و بازسازي درست، اصيل و متناسب با پيشرفت علم و تکنولوژي و در جهت تنظيم دين جداگانه اي بر اساس فهم انساني به گزينش عناصر معقول ديانت ( دين طبيعي ) پرداخته و تعاليم ديني را دست خوش تغيير و انحراف نمود . در واقع، برخي روشنفکران مسلمان تجربه رنسانس و پروتستانتيسم مسيحي را مثبت ارزيابي نموده و بر همين اساس، راه خروج و نجات مسلمانان از عقب ماندگي را ايجاد يک رنسانس اسلامي و مبارزه با مباني اسلام به بهانه متحجر بودن آن ارزيابي نمودهاند.
کالبد شکافي جريان روشنفکري در ايران، نشان گر اين واقعيت است که اين جريان، عمدتاً در دو قالب ظهور يافته است : گاه در پوشش چهرهاي التقاطي ( شبه مذهبي ) و با عملکرد محتاطانه و گاه نيز با رويکرد لائيک مآب و دين ستيزانه که بي محابا به تخريب تعاليم ديني و مبارزه رسمي با اسلام ناب پرداخته است. حقيقت آن است كه در راستاي چنين هدفي ، روشنفکران همواره با استراتژي مشترک و تاکتيکهاي متفاوت عمل نمودندهاند.
همان گونه که قادري در اظهار نظري – که به نظر خودش نيز مضحکانه است! – دغدغة خود را ايمان و دينداري مي داند و در پوشش اين نقاب، به تخريب تمامي مباني شرع، از اصول تا فروع پرداخته و با اين که سخنان خود را در قالب بحث علمي توجيه مي نمايد ، در جاي جاي مباحثش ارائه راهکار عملي ، قداست شکني ، تحريف تاريخ و استهزاي مقدسات به چشم مي خورد که تمامـي اين موارد، نـه تنها سنخيتي با مباحث آکادميک ندارند؛ بلکـه نافـي آنها نيـز مـي باشند .
سلسله سخناني که از سوي روشنفکران به اصطلاح نوانديش و معتقد به « اصلاح گرايي ديني » ؛ نظير آقايان: محسن کديور ، يوسفي اشکوري ، محمد مجتهد شبستري ، احمد قابل ، عبدالکريم سروش ، مقصود فراستخواه ، حاتم قادري و هاشم آغاجري و … طي سال هاي گذشته، عمدتا در مراکز دانشگاهي و علمي صورت پذيرفته است، در واقع نوعي مفهوم سازي ليبراليستي است كه با هدف گرفتن دانشگاه به مثابه”كانون معنويت خواهي” و به شكلي هدفمند صورت پذيرفته است. حال توجه به اين نکته ضروري مينمايد که، همواره تئوري، مقدمة راهبرد و آن نيز تمهيدي براي اقدام خواهد بود .
اهميت و خطر تئوري پردازيهاي ناسالم تا بدان جاست که رهبر انقلاب در ديدار دي ماه سال 83 با اعضاي محترم شوراي حوزه علميه قم در اين خصوص فرمودند:
« مدعيان ليبرال دموکراسي با استفاده از علم و فناوري ، سياست ، تبليغات و سرنيزه در صدد فتح جهان هستند و مهم ترين روشي که در اين راه مورد استفاده قرار مي دهند تئوري سازي و مفهوم سازي است که حوزه عمليه قم مي تواند با اهتمام به نهضت نرم افزاري ، نظريه پردازي و توليد علم به مقابله با اين سلطه طلبي بپردازد.»
حمايت مادي و معنوي سردمداران ليبرال ـ دموکراسي از گردانندگان داخلي اين پروژه شوم که اولين و اساسي ترين حرکت را از مفهوم سازي هاي به ظاهر جديد و مبتني بر تجدد طلبي دينـي در کشور آغاز نموده انـد در گـفتار و نـوشتار غربيان هويـداست . « ريچارد نيکسون » رئـيس جمهور اسبق و فـراماسونـرآمريکايـي در کتاب خـود تحت عنوان « فرصت را در يابيم » مي نويسد :« ما بايد تجدد طلبان را در جهان اسلام پشتيانـي کنيم ، ايـن هم بـه سود ماست ، هم بـه سود آن ها » .
رهبر معظم انقلاب، در گفتاري حكيمانه توطئه روشنفکري غربزده را اين گونه برملا نمودهاند : «بعد از جنگ، تلاشهايي جدي شروع شده براي اين که روشنفکري ايراني را به همان بيماري قبل از انقلاب برگردانند، يعني باز قهر کردن با مذهب ، قهر کردن با بنيادهاي بومي ، رو کردن به غرب و وابستگي بي قيد و شرط به غرب …» ( بيانات مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان دانشگاه تهران، مورخ 29/2/77 )
اين روشنگري در كلام گهربار حضرت امام(ره) نيز به چشم مي خورد: « چپاول گران کوشش کردند به دست عمال به اصطلاح روشنفکر خود ، اسلام را هم چون مسيحيت منحرف و به انزوا کشانند و علما را در چهاچوب مسائل عبادي محبوس کنند . » ( صحيفه نور ـ ج 18 ـ ص 78 )
فاز جديد فتنه:
اندكي تدقيق و تأمل در سير روشنفكري مرتجع، نكتهاي حياتي را برملا ميسازد و آن، اينكه، سير حرکت استحالهطلبانة روشنفكران شايد در دهه نخست انقلاب، دست به عصاتر و محتاطانه تر بوده و به تعبيري دقيقتر، شكلي خزنده داشت، در حالي که واگويههاي اخير روشنفكران آغاز يک حرکت انتحاري عليه مباني و اصول اساسي اسلام و تشيع را نشان ميدهد. نگرش دين ستيزانه”حاتم قادري” به عنوان استاد دانشگاههاي تهران، به فرهنگ تشيع و تاختن وي به مباني اساسي آن با کمال صراحت و گستاخي نشانهاي از آغاز فاز جديد مبارزه با مفاهيم ديني است.
نحوه ايراد سخنراني ها، انتخاب مخاطبين ويژه ( اعضاي دفتر تحکيم وحدت و انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها )، سلسله وار بودن جلسات و بيان مرحله اي مطالب، همگي مصاديقي بر انجام يک حرکت حساب شده و هدفمند است. موضوع اين سلسله جلسات پيرامون دو مقوله « فرهنگ تشيع » و « دموکراسي » بوده است، در حالي که بررسي محتوايي و عميق اين سخنان حکايت از موضوعي به مراتب عميقتر دارد. تأمل در متن سخنراني ها به خوبي روشن مي سازد که قادري، بررسي دموکراسي و موانع تحقق آن را دستمايه اي جهت تخريب فرهنگ تشيع و در پي آن، فرهنگ ولايت پذيري شيعيان قرار داده است.
تفسير مزوّرانهايکه در اين جلسات از مکتب تشيع ارائهگرديده است، امامان معصوم(ع) را افرادي (نعوذ بالله) مستبد، غير دموکرات، داراي اعمالي سراسر اشتباه و قابل نقد معرفي نموده است و به صراحت تبعيت از پيامبر اکرم(ص) و مکتب اهل بيت(ع) را از مصاديق خروج از عقلانيت و دور شدن از جامعه دموکراتيک برشمرده است.
از نظر “قادري”، انبياي الهي قدرت گفتمان و ايجاد ارتباط با عامه مردم را نداشته اند. به تعبير وي، اساس وحي به تفسير کنوني باطل ميباشد و نتيجه چنين مقدماتي از نظري وي آن است كه، به هر ميزان انسان نسبت به احکام تعبّدي، تقيّد بيشتري داشته باشد به همان اندازه از عقلانيت عدول كرده است!
“قادري” در سخنان خود تلاش نموده است مفاهيمي، نظير: « ليبراليسم »،« اومانيسم » و «سکولاريسم» را به صورت يک ايدئولوژي انقلابي و براندازانه، در عرصه انديشه و عمل سياسي مطرح نمايد.
آنچه خوارج را از ديد اين روشنفکرنماي مقهور فرهنگ غرب به فرهنگ دموکراسي نزديک نموده است، چيزي نيست جز مخالفت اين افراد با ولايت اميرالمؤمنين(ع) !
آري! تمامي اين مطالب سخيف طي ساليان گذشته و به بركت سياستهاي تساهل ورزانه دولت اصلاحات در جمع اعضاي انجمن اسلامي دانشگاه هاي کشور مطرح گرديده است؛ همان ها که حضرت امام(ره) بارها فرمودند: «انجمن هاي اسلامي، مراقب نفوذ منحرفين باشند.»
اين بررسي، رمزگشايي از چرايي و چگونگي سير تطورآميز، انحطاطگونه و مرگ آلودي است كه طي چندين سال باعث گشت، انجمن هاي اسلامي دانشگاهها از هويت ديني و اسلامي فاصله گيرند.
شيوه ارائه بحث از سوي قادري و اهداف آن:
سيرمباحث « قادري » و گزاره هاي مطرح شده از سوي وي، نوعي تخدير اذهان مخاطبين را به همراه داشته و در تکاپوست تا روح پوياي شريعت را وامانده و تاريخ گذشته معرفي کند و در مقابل تصويري از يک « مدينه فاضلة غربي » را براي دانشجويان ترسيم نمايد که از نظر او برطرف سازندة تمام نيازمندي هاي بشر سرگردان امروز خواهد بود.
در کالبد شکافي بيشتر اين سير انحرافي، به اين واقعيت دست مي يابيم که ؛ همواره دو دسته در جريان تحقق يافتن اساس شريعت و احکام وحياني انسداد ايجاد نموده اند ؛ يکي کساني که با متن دين برخورد انجمادي کرده و سد راه اجتهاد هستند و دومين گروه، کساني هستند که سعي دارند که اسلام را با بهره گيري از آموزه هاي مکاتب غير اسلامي؛ نظير ليبراليسم تعريف نمايند. گروه اول موجبات ايستايي اسلام را مهيا نموده و آن را به اسطوره تبديل كرده و جزيي از صفحات تاريخ نمودهاند در اين تعريف التقاطي، اسلام به گونهاي معرفي گرديده است که مفاهيم غير منطبق با اصول غربي از آن حذف شده و محورهاي تمدن غرب جايگزين آن گرديده است. همان گونه که سکولاريسم « عقلانيت » ، « حقوق بشر » و « انسانيت » را خارج از حوزه دين تعريف مي کند ، عقايد متحجرين و قشريون نيز به گونه اي همين نوع برداشت را ارائه مي نمايد . بنابراين عملکرد و عقايد اين دو فرقه همانند دو لبة قيچي است که اسلام راستين را در ميان گرفته است.
سيري در انديشه هاي روشن گرانه استاد شهيد مرتضي مطهري، نمايي دقيقتر از اين فاجعه را به تصوير ميكشد، ايشان در تشريح خطر اين دو فرقه که گروه اول را « جامد » و گروه دوم را « جاهل » مي خوانند بيان شيوايي دارند:
« اسلام هم با جمود مخالف است و هم با جهالت ، خطري که متوجه اسلام است هم از ناحيه اين دسته است و هم از ناحيه آن دسته . جمودها و خشک مقدسي ها و علاقه نشان دادن به هر شعار قديمي ـ و حال آن که ربطي به دين اسلام ندارد ـ بهانه به دست مردم جاهل مي دهد که اسلام را مخالف تجدد به معني واقعي بشمارند و از طرف ديگر ، تقليدها و مدپرستي ها و غرب زدگي ها و اعتقاد به اين که سعادت مردم مشرق زمين در اين است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگي بشوند ، تمام عادات و آداب و سنن آن ها را بپذيرند ، قوانين مدني و اجتماعي خود را کورکورانه با قوانين آن ها تطبيق دهند ، بهانه اي به دست جامدها مي دهد ، که به هر وضع جديدي با چشم بدبيني بنگرند و آن را خطري براي دين و استقلال و شخصيت اجتماعي ملتشان به شمار آورند .در اين ميان، آن که بايد غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد ، اسلام است.» (مجموعه آثار ـ جلد 21 ـ ص 112)
و اما خود باختگي در برابر عظمت پوشالي فرهنگ و تمدن غرب که در بخش هاي مختلفي از نوشتار پيش رو قابل مشاهده است، در گويشي ديگر، از زبان استاد مطهري به زيبايي تفسير گرديده است :
« تمدن عظيم و حيرت انگيز جديد اروپايي که چشم ها را خيره و عقل ها را حيران کرده است و امروز بر سراسر جهان سيطره دارد به اقرار و اعتراف محققين غربي، بيش از هر چيز از تمدن با شکوه اسلامي مايه گرفته است.»
اما منشأ اين اشتباه عظيم از سوي برخي به اصطلاح روشن انديشان را، در کجا بايد جست ؟!
شهيد مطهري (ره) پاسخ اين پرسش را به روشني بيان داشته اند: « به جاي آن که اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند ، سليقه و روح حاکم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند.» (مجموعه آثار شهيد مطهري جلد 21)
محمد عبدالهي