یکشنبه 15 فوریه 2009 06:29
قـرائت امـام خمينـى(ره) از مفهوم تـوسعه يـافتگـى

تمـام تعريفهايـى كه از ديـدگـاههاى گـوناگـون از مفهوم تـوسعه ارائه شـده است, چه به اشـاره و چـه آشـكـارا و پـيـدا, بــــه ايـن معنى اشاره دارند كه: تـوسعه يـافـتـگـى, حـالت و چگـونگى خـوشايندى (وضعيت مطلوب) است و بايد راهـكـارهـاى لازم و سازوار را جهت حركت به سوى آن حالت, در پيـش گـرفـت; امـا ايـن حالت و […]

تمـام تعريفهايـى كه از ديـدگـاههاى گـوناگـون از مفهوم تـوسعه ارائه شـده است, چه به اشـاره و چـه آشـكـارا و پـيـدا, بــــه ايـن معنى اشاره دارند كه: تـوسعه يـافـتـگـى, حـالت و چگـونگى خـوشايندى (وضعيت مطلوب) است و بايد راهـكـارهـاى لازم و سازوار را جهت حركت به سوى آن حالت, در پيـش گـرفـت; امـا ايـن حالت و چگـونگـى خـوشاينـد, چيست و چه ويژگيهايـى دارد؟ در تـفسير آن, اختلاف نظرهاى فـراوانى بيـن صاحب نظران وجـود دارد; يـعنـى اگر بپذيريـم: توسعه, حركت از حالت و چگونگى موجود, بـه سوى حالت و چگـونگـى خـوشايند است, اختلاف اساسـى در ارائه شاخص و معيارهاى خوشايند است.

صـاحب نظران, با ديدگاههاى سرمايه دارى آن را به گونه اى تفسير مى كنند كه انديشه ورزان سوسياليست آن را نمى پذيرند و شاخصهاى جـايگـزيـن را معرفى مى كنند, همان گونه كه معمار عظيم انقلاب, امـام خمينى نيز, از منظر اسلام روايت جديدى از آن ارائه مى كند كه در ادامه روشن خواهد شد.

سير تحول در مفهوم توسعه
1. تـوسـعـه بـه مـفـهـوم رشد پى گير بالقوه درآمدسرانه: توسعه اقـتـصادى عبارت است: از كاربرد منابع توليد به گونه اى كه سبب رشد بالقوه مداوم درآمد سرانه در يك جامعه بشود.1

2. تـوسـعـه بـه مـعناى رشد پى گير و هميشگى درآمد واقعى كشور, همراه با دگرگونيهايى در پاره اى زمينه ها:

(توسعه اقتصادى, رشد مداوم درآمد واقعى است همراه با تحولاتى در آداب و رسوم اجتماعى كه در گذشته مانع پيشرفت بوده اند.)2

3. دسـتـيابى به فزونى درآمد واقعى در درازمدت و پخش و پراكندن درآمد, به گونه دلخواه:

(تـوسـعـه اقتصادى, وسيله اى است براى فائق آمدن بر فقر مزمن و اميد بستن به امكان بهبودشرائط اجتماعى.)3

4. توسعه براى انسان:

آقـاى محبوب الحق, اقتصاددان پاكستانى, سرپرست پژوهشهاى برنامه تـوسـعه سازمان ملل, در گزارشى, مفهوم توسعه انسانى را مطرح مى كـنـد و سرانجام هدفهاى كليدى توسعه را طول عمر, سطح دانش, سطح معاش آبرومند مى شناساند.4

5. توسعه با جهت گيريهاى ارزشى و اخلاقى:

لوئيس ئبك در مقاله خود, اثر احياى بنيادگرايى در خاورميانه را بـر نـظـريـه غالب توسعه (نظريه اى كه بعد از جنگ جهانى دوم از طـرف غـرب مـطـرح شـد و هنوز نيز از طرف غرب از آن پشتيبانى مى شود) مطرح مى كند و مى نويسد:

(بـا احـياى بنيادگرايى در خاورميانه, فرض نظريه غالب توسعه در مـورد لـزوم دنيوى كردن امور, شديدا مورد حمله قرار گرفته است.

بـه قـدرت رسيدن روحانيون شيعه در ايران, مبانى اخلاقى توسعه را بـه عـنـوان مـهـم ترين موضوع در معرض بحث و گفت وگو قرار داده اسـت… بـه نظر مى رسد كه اين بحران نظرى و عملى عمدتا مقتضاى غفلت از مبانى اخلاقى است.)5

متفكرانى كه توسعه را به گونه اى كه گذشت, شناسانده اند, يا در چـارچـوبه نظام ليبراليسم فكر مى كرده كه دين را توانا به پاسخ گـويـى بـه مـسـائل كلى اجتماع نمى دانسته اند, يا طرفدار مكتب سـوسـيـالـيـسـم بـوده كه دين را به عنوان ويرانگر و بازدارنده پيشرفت مى شناسانده اند.

در چـنـين چگونگى و حالتى, معمار انقلاب اسلامى, امام خمينى, دين اسـلام را جهت پاسخ گويى صحيح به همه پرسمانهاى فردى و اجتماعى, مـى شـناساند و تفسير حقيقى و سازوار از آن ارائه مى دهد. و با ارائـه نـظـريـه جدايى ناپذيرى دين از سياست, دين را كه در كنج مـسـجـدهـا و حجره ها در بند شده بود, خارج ساخت و باورى نو در مورد توانمنديهاى دينى در جامعه بشرى پديد آورد.

ايشان گفت:

(اسـلام, هـمـه مسايلى را كه مربوط به زندگى بشر در دنيا و آخرت اسـت و آنـچـه مـربـوطـ به رشد و تربيت انسان و ارزش انسان است داراست.)6

يا مى گفت:

(اسـلام, يـك ديـن عـبادى ـ سياسى است كه در امور سياسيش, عبادت منضم است و در امور عباديش, سياست.)7

در وصيت نامه امام چنين آمده است:

(اسـلام مـكـتبى است كه بر خلاف مكتبهاى غيرتوحيدى, در تمام شوون فـردى و اجـتـمـاعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سياسى و نظامى و اقـتـصـادى دخـالـت و نـظـارت دارد و از هيچ نكته اى ولو بسيار نـاچـيز, كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادى و معنوى نقش دارد فـروگـذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد كرده است.)8

ايـن گونه گفتار امام, حاكى از آن است كه اسلام نيز, الگوى ويژه اى با معيارها و ملاكهاى ويژه به خود براى حالت و چگونگى دلخواه و خوشايند جامعه اسلام توسعه يافته دارد.

در واقـع, جـان و عـصـاره ايـن نـوشـتار كشف آن الگوى دلخواه و خـوشـايـنـد از انديشه امام خمينى است, ولى قبل از آن, يادآورى چند مطلب لازم است:

1.افـرادى كـه در ايـن باره سخن مى گويند و مى نويسند, دو گونه چشمداشت از دين و مذهب دارند:

الـف. شمارى تعريفى از توسعه ارائه مى دهند و براساس آن الگويى را بـراى جـامعه خوشايند و دلخواه خود مى شناسانند, آن گاه نقش ديـن را در جـهـت دسـترسى به آن, مورد بررسى قرار مى دهند. اما تـعـريـف توسعه و الگوى مورد نظرى كه اين افراد ارائه مى دهند, خـواسـتـگـاهـش ديـنى نيست و دين را تنها به عنوان ابزارى براى رسـيدن به هدفهاى از پيش تعيين شده, با هر فرهنگى, مى دانند. و حـقـيـقت باور آنان, كه از درون داورى آنان, چه آشكارا و چه به اشـاره, بر مى آيد, آن است كه دين, حتى دين اسلام, توانايى كافى را بـراى تعيين هدفها, روشنگرى مفاهيم و نماياندن الگوى دلخواه جـامـعـه بـشـرى را نـدارد; ولـى از ديـن به عنوان ابزارى براى بـرانـگـيـزانـدن تـوده مـردم و رسيدن به آرزوهاى خود, مى توان استفاده كرد.

ما با يك قسمت اين حرف موافق هستيم و آن اين است كه: دين وسيله بـسـيـار خـوبـى براى رسيدن به الگوى مورد نظر است, مى توان با بـرانگيزاندن غيرت دينى توده ها, مشاركت مردمى را در همه زمينه هـا فـراهـم كرد; اما در اين كه دين براى ارائه الگوى دلخواه و خـوشـايـند جامعه پيشرفته, كارايى ندارد, ناپذيرفتنى است كه در بخش بعدى اشاره مى شود.

ب. دين, بويژه دين اسلام, هم الگوى خوشايند را ارائه داده است و هـم ابـزارهـاى لازم بـراى دسـتيابى به آن الگوى خوشايند را. در ادامه به روشنگرى الگوى دلخواه و خوشايند, خواهيم پرداخت.

الـبته, شمارى از ناآگاهان به دين اسلام, دين را در هر دو عرصه, نـاكـارآمد مى دانند. هر چند اين نظريه با ظهور و پيروزى انقلاب اسـلامـى, بـويژه, با پيروزيها و كاميابيهاى فراوان در صحنه هاى نـظـامـى و غيرنظامى, منسوخ شده است, مجموعه حاضر خود جواب حلى ديگر بر آن خواهد بود.

2. بـه اعـتـقاد ما, بن بستهاى موجود در جهان امروز را, به خلاف پـيـشـرفـتهاى صنعتى و مادى, نمى شود برداشت و نمى توان بن بست شـكـنـى كرد, مگر با آموزه هاى حيات بخش اسلام, همانند: برادرى, ايـثـار, انفاق, عدل, عفت, انصاف, وفاى به عهد و… و آن هم نه تـنـهـا در روابـط فردى اين مفاهيم تبليغ گردد, بلكه در برنامه ريـزيـهـاى كـلان جـامـعه و بخشى, الگوها برخاسته از اين مفاهيم باشند.

بـنابراين, دنبال جامعه اى بودن كه در آن آرامش, رفاه, اطمينان خـاطـر و سـعادت باشد, با حذف دين از صحنه هاى اجتماعى, گرفتار شدن در چرخه ناسازگاريهاست و بيرون شدن از آنها دشوار.

3. امـروزه ايـن بـاور در حـال رشـد اسـت كـه دلـيـل مـهم شكست اسـتراتژيها و الگوهاى توسعه, ناديده انگاشتن فرهنگهاى گوناگون حـاكـم بـر جـهـان سـوم است; زيرا ناهماهنگى آشكار بين الگوهاى مـرسـوم و فـرهـنـگهاى جهان سوم وجود دارد كه سبب ناكامروايى و نـاكـامـيابى آن الگوها مى شود. هر چند اين سخن بدان معنى نيست كـه در ارائـه الگوى دلخواه و خوشايند توسعه وراه رسيدن به آن, بـه هـمه آن چيزى كه دنيا به آن دست يافته است, پشت كنيم; بلكه مـقـصود آن است كه تكيه اصلى بايد بر فرهنگ خودى (اسلامى ـ ملى) بـاشـد و از دستاوردهاى علمى ديگران, بويژه در بخش ابزارى, چشم نپوشيم و دامن برنگيريم.

شهيد سيد محمد باقر صدر مى نويسد:

(اقـتصادهاى سرمايه دارى و سوسياليستى, در كشورهاى اسلامى, بدون پـشـتوانه مردمى اند; از اين روى پياده شدن آنها در اين كشورها بـا مشكل روبه روست… در واقع, اخلاق غرب با اخلاق اسلامى به طور كـامـل فرق دارد. اخلاق غربى كه محور بودن بشر را مطرح مى كند و فهم بشر را پيش مى دارد, با عقيده و اخلاق اسلامى كه برنامه حيات بـخـش را از راه خـالـق انـسان دريافت كرده, فرق و جدايى جوهرى دارد و مـبـانـى اقـتصاد غربى با عقائد و اخلاق اسلامى ناسازگارى دارد و هـمـيـن نـاسـازگارى جوهرى است كه سبب مى شود كه اقتصاد بـنـاشـده بـر آن عقائد, نتواند در كشورهاى اسلامى, به طور كامل عمل شود و نتيجه هاى مفيدى به بار آورد.)9

4. اسـلام يـك مـجموعه به هم پيوسته اى است كه تمام اجزاى آن در پـيـونـد با يكديگرند و براى رسيدن به هدف پايانى آن, مى بايست بـه مـجـمـوعه آموزه هاى اسلام توجه كرد. بنابراين, مفهوم توسعه يـافـتـگـى از منظر اسلام, ممكن نيست, مگر اين كه مجموعه تعاليم اسلامى در نظر گرفته شود.

حضرت امام خمينى مى گويد:

(الـبـتـه پـيـاده كـردن مقاصد اسلام در جهان, خصوصا برنامه هاى اقـتـصـادى آن و مـقـابـلـه با اقتصاد بيمار سرمايه دارى غرب و اشتراكى شرق, بدون حاكميت همه جانبه اسلام ميسر نيست.)10

شهيد صدر مى نويسد:

(در شـنـاخـت اقتصاد اسلامى, مجاز نيستيم آن را به گونه جداى از يـكـديـگـر بـررسـى كنيم, مثل اين كه عقيده درباره تحريم ربا و مـالـكـيت خصوصى را جداى از ساير اجزاى روش عمومى اقتصاد اسلامى بـررسـى كـنـيم. همچنين صحيح نيست كه مجموع اقتصاد اسلامى را به عـنـوان يـك مـوضـوع جداگانه و سيستمى مستقل از ساير اصول نظام اسـلامـى, مـثـل امـور اجـتماعى و سياسى و غيره و جداى از طبيعت روابـطـى كه بين آن اصول برقرار است, بررسى كنيم, بلكه لازم است شـناخت ما نسبت به اقتصاد اسلامى در چارچوب شكل عام اسلامى باشد, شـكلى كه همه سويهاى گوناگون زندگى را در جامعه نظم و ترتيب مى دهد.)11

جامعه دلخواه و خوشايند (توسعه يافته) اسلامى
ايـن جـامـعه, با اصول حاكم بر آن جامعه, شناخته و نمايانده مى شود كه عبارتند از: اصول سياسى, اجتماعى, فرهنگى و اقتصادى. در ايـن نـوشتار, در پى آن نيستيم كه تمام اصول سياسى, اجتماعى و… را بـه گـونـه كـامـل از مـنظر امام خمينى, شناسايى و ذكر كـنـيم; بلكه براى روشن شدن انديشه امام در اين زمينه ها, پاره اى از اصـول هـر بخش را كه از اهميت بيش ترى برخوردارند, بر مى شماريم:

1. اصول سياسى
الف. حاكميت اسلام.

ب. نـاوابـستگى به بيگانگان, رد سلطه پذيرى ملتهاى ديگر (رابطه بـر اسـاس احـتـرام مـتـقابل) اين دو مورد (الف و ب) چنان روشن هستند كه ما را از ذكر شاهد بى نياز مى كند.

2. اصول اجتماعى

الف. آزادى سياسى و اجتماعى در چهارچوب احكام اسلام.

ب. برابرى در اجراى قانون.

ج. نبود ظلم بين گروههاى مردم.

امام در وصيت نامه خود مى نويسد:

(اجـراى قـوانـيـن بـر معيار قسط و عدل و جلوگيرى از ستم گرى و حـكـومـت جـائـرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع ازفساد و فـحشاء و انواع كجرويها و آزادى بر معيار عقل و عدل و استقلال و خـودكـفايى و جلوگيرى از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل, براى جلوگيرى از فساد و تباهى يك جـامـعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صـدهـا از ايـن قـبـيل, چيزهايى نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگى اجتماعى كهنه شود.)12

3. اصول فرهنگى
الف. پيشرفت درعلوم و فنون:

امام مى گويد:

(اسـلام اسـاسـا نـه تنها جلو رشد علمى و فكرى بشر را نمى گيرد, بـلـكـه خـود زمـينه هاى اين حركت را آماده تر مى كند و به اين حـركـت جـهـت انسانى و الهى مى دهد و تكامل علمى و فرهنگى بشر, بعد از ظهور اسلام, محققين تاريخ را خيره ساخته است.)13

ب. تقوى و جهاد:

امام راحل به روشنى تمام اعلام مى دارد:

(بـه هـمـه مسوولان كشورمان تذكر مى دهم كه: در تقدم ملاكها, هيچ ارزشـى و مـلاكـى بـهـتر از تقوى و جهاد در راه خدا نيست و همين تـقـدم ارزشى و الهى بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و اسـتفاده از امكانات و تصدى مسووليتها و اداره كشور و بالاخره جـاى گزين همه سنتها و امتيازات غلط مادى و نفسانى بشود, چه در زمـان جـنـگ و چـه در حـالـت صلح, چه امروز چه فردا كه خدا اين امـتياز را به آنان عنايت فرموده است و صرف امتياز لفظى و عرفى كـفايت نمى كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پياده شود.)14

4. اصول اقتصادى
الف. فقرزدايى:

مـعمار انقلاب, امام خمينى در پيام (فرياد براءت) اين اصل را از آرمانهاى مسوولان نظام مى شمارد و اظهار مى دارد:

(هـمـه آرمـان و آرزوى ملت و دولت و مسوولين كشور ماست كه روزى فـقـر و تـهيدستى در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غـيـرتـمـنـد كشور ما, از رفاه در زندگى مادى و معنوى برخوردار باشند.)

ب. توزيع عادلانه ثروت:

امام خمينى در اين باره مى گويد:

(اسلام تعديل مى خواهد, نه جلو سرمايه را مى گيرد و نه مى گذارد سـرمـايـه آن طـور بـشود كه يكى صدها ميليارد دلار داشته باشد و بـراى سـگـش هـم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلـك و ايـن يكى كه شب برود پيش بچه هايش نان نداشته باشد, نمى شـود, اين عملى نيست,نه اسلام با اين موافق است و نه هيچ انسانى با اين موافق است.)15

ج. استقلال اقتصادى:

امام خمينى مى گويد:

(همه چيزمان بايد مستقل شود. استقلال با وابستگى جمع نمى شود. و مـا فـرهـنـگـمان وابسته بشود استقلال نداريم, اقتصادمان وابسته بـشـود, اسـتـقـلال نـداريـم… اول بايد آن مطلب را درستش كرد, اسـتـقلال فرهنگى, استقلال اقتصادى اول بايد او را درستش كرد, تا بتوانيم اسم خودمان را يك مملكت بگذاريم.)16

د. رشد و شكوفايى اقتصادى:

امام خمينى مى گويد:

(اسـلام… اقـتـصـاد را بـه صورتى سالم و بدون وابستگى, به نفع هـمـگان در رفاه همه مردم با اهميت به مستمندان و ضعيفان بارور مـى كـنـد و بـراى رشـد بيش تر كشاورزى و صنعت و تجارت كوشش مى نمايد.)17

توسعه از منظر امام خمينى
بـا تـوجه به اصولى كه از سخنان امام, ياد شدو اصول و معيارهاى حـاكـم بـر جـامـعـه دلخواه و خوشايند اسلامى, روشن شد, مى توان تعريفى مناسب از توسعه اسلامى را از منظر امام ارائه كرد:

تـوسعه اسلامى فرآيند حركت از وضع موجود به سمت جامعه خوشايند و شـايـسـته اسلامى است كه خطوط كلى و اصول حاكم بر آن, ترسيم شده است.

شرح دو نكته:
1. حركت هر بخشى در جامعه اسلامى, بايد به گونه كامل, هماهنگ با ساير بخشها باشد.

2. وضـع مـوجـود, ممكن است وضع ناخوشايندى نباشد; يعنى نسبت به زمـيـنـه هـا و تواناييهاى موجود, ممكن است وضع خوشايندى باشد, امـا بـا لحاظ ايده آلها و هدفهاى عالى و جامعه خوشايند اسلامى, وضع ناخوشايندى باشد.

3. ايـن اصول, افزون بر هماهنگى مورد اشاره, مى توانند در پديد آوردن جـامـعه خوب و پسنديده اسلامى, نقش اثرگذار و پديد آورنده زمـيـنـه بـراى ديـگر اصول را نيز داشته باشند, در مثل, حاكميت اخـلاق اسـلامـى مـى تـواند نقش يك ضامن اجراى قوى براى سياستهاى اقـتـصادى را داشته باشد و سلامت اقتصاد را به دنبال آورد. و يا راسـتـگـويـى, عشق نورزيدن به دنيا, ايثار, همت گماشتن به امور مـسـلـمانان و دلسوزى براى آنان, قناعت و… مى توانند به گونه اى انـگـيـزانـنده قوى براى به حقيقت پيوستن هدفهاى اقتصادى در جـامعه اسلامى باشند. همچنين رفاه و ريشه كن كردن فقر, عاملى در جـهـت حـاكميت اخلاق اسلامى در جامعه است. اگر در بخش فرهنگى جهت گـيـريـهـا به سوى تجمل گرايى و اسراف باشد, آز, طمع و نازش به مـال دنـيـا , رواج داده مـى شود, نه جود, بخشش, ايثار و… در نـتـيجه نبايد انتظار پيروزى و كاميابى در سياستهاى اقتصادى را داشته باشيم.

تزاحم و پيشى گرفتن پاره اى از اصول بر پاره اى ديگر
هر چند در حكومت جهانى حضرت مهدى(عج), همه اين هدفها با هم دست يـافـتـنى اند, ولى در حال و روز كنونى كه تنها در ايران حكومت اسـلامـى بـراساس دستورهاى پيامبر(ص) و ائمه(ع) تشكيل شده است و دشـمـنان ما هر روز به بهانه هاى گوناگون در قالب توطئه هاى از پيش طراحى شده, مانع پيشرفت همه جانبه حكومت اسلامى مى شوند, چه بـايـد كـرد؟ در مـثـل, مـمكن است دشمنان ما زمينه هايى را پيش آورنـد كـه دسـتـيابى به هدفهاى اقتصادى همچون رفاه يا رشد, به قـيمت لكه دار شدن استقلال فرهنگى ما تمام شود و يا به دليل عقب مـانـدگى ما از جهان به اصطلاح توسعه يافته در صنعت و تكنولوژى, رسـيـدن به رفاه را در پرتو چشم پوشى از ساير اصول به ما معرفى كنند. در صورت به حقيقت پيوستن چنين انگارهايى چه بايد كرد؟

آيـا بـراى به حقيقت پيوستن اصول اقتصادى, اصول ديگر را قربانى مـى كنيم؟ يا به دنبال استوارسازى اصول غيراقتصادى برآمده و از رفاه و ديگر هدفهاى اقتصادى صرف نظر مى كنيم؟

پاسخ به اين پرسش اساسى را بايد در دو جهت جست وجو كرد:

الـف. گـاهـى تـزاحـم در اصـول, ناشى از انتخاب نكردن استراتژى سـازوار است, در مثل, براى رسيدن به رشد و رفاه, نوعى استراتژى تـوسـعـه اى پـيـشـنـهاد مى شود كه لازمه عمل به آن,چشم پوشى از اسـتـقلال فرهنگى است. در اين صورت, طبيعى است كه بايد به دنبال اسـتـراتـژى مـناسب ترى بود تا ما را در كنار و هماهنگ با ديگر اصول به رشد و رفاه برساند.

ب. تـزاحـم, گـاهـى به واسطه باز دارنده هايى است كه دشمنان ما پـديـد مـى آورنـد, كـه بـه جـهـت تنگناها و عقب افتادگى ما در بـخـشهايى همچون: صنعت و تكنولوژى و… است, به گونه اى كه هيچ گونه راه فرارى از آن نداريم. در اين صورت, ازسوى سياستگذاران, بـويـژه ولـى امر مسلمين, جايگاه اصول, پيش و پس بودن هر يك بر ديگرى نمايانده مى شود.

پيش بودن پاره اى از اصول بر پاره اى ديگر از منظر امام خمينى:

الف. پيش بودن اصل دفاع از ارزشهاى اسلامى در جهان و زمينه سازى براى حكومت جهانى حضرت مهدى(عج):

(مـسـوولان مـا بـايـد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست.

انـقـلاب مـردم ايـران, نـقـطـه شـروع انقلاب بزرگ جهان اسلام, به پـرچـمـدارى حـضـرت حـجـت, ارواحنا فداه, است كه خداوند بر همه مـسـلـمـانـان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قـرار دهـد. مـسـائل اقتصادى و مادى اگر لحظه اى مسوولين را از وظـيـفـه اى كـه بـر عهده دارند منصرف كند, خطرى بزرگ و خيانتى سـهـمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهورى اسلامى, تمامى سعى و تـوان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد, ولى اين بدان مـعـنـى نـيـست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است, منصرف كند.)18

ب. پـيـش بـودن استقلال سياسى, فرهنگى و ناوابستگى و جلوگيرى از سطله بيگانه:

(در مـساله بازسازى و سازندگى من اطمينان دارم كه شخصيتهاى رده بـالاى نـظـام و مـسـوولـيـن مـحترم و نيز مردم وفادار و انقلابى كـشورمان, چون گذشته, هرگز قبول نمى كنند كه نيل به اين هدف به قيمت وابستگى ايران اسلامى به شرق يا غرب واقع شود.)19

(اگـر مـا تسليم آمريكا و ابرقدرتها مى شديم, ممكن بود امنيت و رفـاه ظـاهـرى درست مى شد و قبرستانهاى ما پر از شهداى عزيزمان نـمـى گـرديـد; ولى مسلما استقلال و آزادى و شرافتمان از بين مى رفت.)20

در ايـن نـوشتار, در پى آن نيستيم كه تمام موارد پيش و پس بودن اصـول را از كـلام امـام پى جوييم, بلكه با ذكر دو نمونه از كلام امـام خـمينى, جدولى ارائه مى دهيم كه از مجموع گفتار ايشان مى توان چنين برداشتى كرد.

الـبـتـه, امـكـان تـعديل و تغيير در اين جدول وجود دارد و نظر انـديشه ورزان اسلامى و آشنايان به انديشه هاى بلند امام خمينى, مى تواند در اين زمينه راهگشا باشد.

در برخى جاها, نشان دادن اين كه كدام اصل بايد پيش و كدام اصل, واپـس داشـتـه شـود, بـه عـنـوان يك امر ثابت كارى دشوار, بلكه نـادرسـت است. در اين گونه موارد, ظروف و شرايط مكانى و زمانى, با نظر داشت به مصالح مسلمانان راهكار مناسبى براى خارج شدن از بـن بست تزاحم است. و جاى اين گونه اصلها كه پيش داشتن آنها بر ديـگر اصول, بستگى به شرايط زمان و مكان دارد, در جدول زير, به عنوان اصول دگرگون شونده, خالى مى ماند.

((جهت استفاده از جدول مورد نظر به اصل مجله مراجعه فرماييد))

نشانه (=) نشان دهنده نبود تزاحم بين دو اصل.

نشانه (-) نشان دهنده پيش بودن اصلى است كه جهت پيكان, آن را نشان مى دهد.

شـايـان توجه است كه جدول بالا و بحثهاى پيرامون آن, تنها ارائه روشـى مـنـطقى براى فكر كردن در باب توسعه از منظر اسلام و امام راحـل است. بنابراين, اگر در پيش و پس داشتن اصلى بر اصلى, دقت كـافـى صـورت نگرفته باشد, جاى خرده گيرى نيست و اهل نظر, خود, به درستى زواياى بحث را در خواهند يافت.

دو ويژگى مهم استراتژيهاى مناسب از منظر اسلام و امام خمينى

1. بـراى رسـيدن به همه هدفهاى اقتصادى طراحى شده باشد. براساس ايـن ويـژگـى, رشـد بـدون اسـتقلال اقتصادى و توزيع عادلانه و يا شـكـوفـايـى اقـتصادى, بدون ريشه كن كردن فقر و پديدآوردن رفاه نـسبى, هرگز خوشايند نخواهد بود. بنابراين, استراتژيهايى كه با تـشـديـد فقر, رشد را مژده مى دهند و يا شكوفايى اقتصادى را در پـرتـو پـديـد آمـدن شكاف طبقاتى نويد مى دهند و يا رفاه را به قـيـمـت وابـسـتـگـى اقـتـصـادى بـه ارمغان مى آورند, به عنوان استراتژيهاى ناموفق و مردود تلقى مى شوند.

2. اسـتـراتـژى صـحيح اقتصادى, بايد با توجه به هدفهاى فرهنگى, سـيـاسـى و اجـتـمـاعـى برنامه ريزى شده باشد و آنها را قربانى نكند.21

پى نوشتها:
1. (مـجـمـوعـه مقالات مربوط به انديشه هاى اقتصاد امام خمينى), مـقـالـه مـفـهوم توسعه يافتگى از ديدگاه امام خمينى. مك لوپ ) Machlup). )
2. همان. تيروالThir wall). ( )
3. همان. جرالدمى يرGerad M.Meier). ( )
4. همان.
5. مجله (نامه فرهنگ), سال دوم, شماره 6/5 ـ 72, 1370.
6. (صحيفه نور), رهنمودهاى امام خمينى, ج4/15, وزارت ارشاد.
7. همان. ج123/13.
8. (وصيت نامه سياسى ـ الهى امام خمينى), بند دوم.
9. (اقتصادنا), شهيد سيد محمد باقر صدر, مقدمه.
10. (صحيفه نور), ج20/128.
11. (اقتصادنا), مقدمه.
12. (وصيت نامه سياسى ـ الهى امام خمينى), بند ب.
13. (صحيفه نور), ج188/4.
14. همان, ج123/20.
15. همان, ج37/8.
16. همان, ج109/10.
17. همان, ج204/19.
18. همان, ج108/21.
19. همان, ج36/21.
20. همان, ج51/17.
21. يادآورى: اين نوشتار, الهام گرفته, اقتباس و بازسازى مقاله (مـفـهـوم تـوسعه يافتگى اقتصادى از ديدگاه امام خمينى) است كه ايـن جانب همراه جمعى از محققان, به سمينار انديشه هاى اقتصادى حـضـرت امـام خـمـينى ارائه داده بوديم و هم اكنون, با پاره اى

اصلاحات و افزودن و كاستن, تقديم مى گردد.

نويسنده:احمدعلى يوسفى

کاروان طریق القدس

آرشیو