«انالله وانااليه راجعون
به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي رسانم، مولف کتاب آيات شيطاني که عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محکوم به اعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه که آنان را يافتند سريعاً آنها را اعدام نمايند تا ديگر کسي جرئت نکند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هرکس در اين راه کشته شود شهيد است ان شاءالله. ضمناً اگر کسي دسترسي به مولف کتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوي الخميني»(1)
جنگ تحميلي که پايان يافت، جهان استکبار دريافت که ديگر حربه نظامي در برابر انقلاب اسلامي ايران کارآيي ندارد و براين اساس «تهاجم فرهنگي» را به عنوان راهبرد اصلي براي مقابله با خيزش اسلامي برگزيد و آنان که دريافتند حرکت اسلامي رو به رشد را نمي توان از طريق جنگ نظامي متلاشي ساخت جبهه جديدي را در چارچوب جنگ رواني فرهنگي-ايدئولوژيک گشودند.
ماجراي تدوين و انتشار وسيع کتاب مبتذل «آيات شيطاني» و حمايت رسمي دولت هاي غربي از آن، سرآغازي بر فصل «تهاجم فرهنگي» بود. اگر جامعه اسلامي در برابر توهين هاي اين کتاب به پيامبرعظيم الشأن اسلام(ص) از خود غيرت و مقاومت نشان نمي داد، پس از آن هجوم به مباني ديني و مقدسات اسلامي به عنوان يک امر عادي و متعارف تلقي مي شد و خلع سلاح فرهنگي مسلمانان در برابر هجوم فرهنگ و ايدئولوژي هاي اومانيستي غرب به وقوع مي پيوست. امام خميني(ره) با نگرشي راهبردي به ابعاد اين توطئه، با نگارش چند سطر کوتاه، حکم اعدام نويسنده و ناشران «آيات شيطاني» را صادر کردند و انقلابي ديگر را در جهان اسلام رقم زدند که در پي آن با اتحاد مسلمين در برابر غرب، موجوديت جامعه اسلامي به عنوان «امت واحده» جلوه گر شد.
امام خميني با صدور حکم تاريخ ساز اعدام رشدي به سناريو نويسان تهاجم فرهنگي، غيرتمندانه اين پيام را دادند که هرگونه اهانت به اسلام و انتشار و اشاعه آن هزينه سنگيني دارد. حکم تاريخ ساز امام خميني(ره) به عنوان نماد غيرت ديني- که در آن دوبار کلمه غيور تکرار شده است- مسير سيل لجني را که محافل صهيونيستي براي آلوده کردن چهره منور اسلام تدارک ديده بودند مسدود ساخت و با آن، اتوبان چهار بانده «اهانت» که از سوي استکبار طراحي شده بود، بسته شد. اينک صهيونيست ها و محافل استعماري غرب به بن بست رسيده بودند و آنها که درصدد خشکاندن ايمان در جهان اسلام بودند، درمي يافتند که زمينه اهانت به اسلام خشکيده است و تلاش غرب براي لغو حکم اعدام سلمان رشدي نه براي ارزشي بود که براي جان بي ارزش سلمان رشدي قائل هستند بلکه مسئله اين بود که به ساير مزدوران بگويند که اهانت به اسلام، به از دست دادن جانشان تمام نخواهد شد تا زمينه پذيرش توطئه هاي فرهنگي عليه اسلام فراهم آيد چون ديگر هنرپيشه اي حاضر نبود با اهانت به مقدسات اسلامي جان خويش را به خطر اندازد و به فرض که نويسنده اي حاضر به اهانت مي شد، اما ناشري را نمي يافت که حاضر باشد جان و منافع خويش را بر سر اهانت به اسلام هزينه کند.
امام خميني(ره) با حکم تاريخ ساز خود آنچنان «هزينه» اهانت به اسلام را بالابردند که ديگر کسي نمي توانست «فايده» اي براي اهانت متصور باشد و اينچنين بود که موج «اهانت به مقدسات اسلامي» مهار شد چون امام خميني(ره) هوشمندانه دريافته بودند که «مساله کتاب آيات شيطاني کاري حساب شده براي زدن ريشه دين و دينداري و اسلام و روحانيت است.»(2)
اما در اين ميان نکته اي که معمولادر بررسي علل صدور اين حکم تاريخي مغفول مي ماند، «شرايط زماني» صدور اين حکم است. حکم اعدام سلمان رشدي در زماني صادر شد که انقلاب اسلامي کمتر از چهارماه بود که از فشار جنگي هشت ساله رهايي يافته و بحراني فراگير، اقتصاد کشور را در برگرفته بود. در اين ميان شايد براي بسياري عجيب بود که در اوج بحران اقتصادي، امام خميني رودرروي جهان غرب بايستند و حکمي را صادر کنند که اولين نتيجه آن قطع رابطه با انگليس و خروج سفراي 14 کشور غربي از تهران بود.
واقعيت آن است که نگرش عرفاني امام خميني بر محاسبات مادي و دنيوي متعارف غلبه داشت.امام خميني مي دانستند که بقا، استمرار و ماندگاري انقلاب در آن است که چتر حمايت نبوي(ص) بر سر کشور مستدام باشد و دريافته بودند که اگر در برابر اهانت ها ساکت نشسته و به معادلات عقل حسابگر اکتفا نمايند، ايران اسلامي در ظلمتي فارغ از نور نبوي(ص) رها خواهد شد و بر اين مبناست که امام خميني(ره) يک ماه بعد از صدور حکم اعدام سلمان رشدي با صدور پيامي خطوط اصلي سياست جمهوري اسلامي را در برابر تهاجم فرهنگي غرب ترسيم مي نمايند.بخش هايي از اين پيام را مرور مي کنيم:
«امروز بيشتر از هر زماني کينه ودشمني استکبار عليه اسلام ناب محمدي برملاشده است، بسيج عمومي آنان در دفاع از يک خود فروخته و نويسنده مزدور گوياي اين واقعيت است و شايد آنان اين همه فضاحت و بي آبروييشان را به خاطر رسيدن به هدف شوم خود پيش بيني نکرده بودند که امروز با سرافکندگي و خواري از کرده خود پشيمان و با ذلت مراجعه مي کنند.»(3)
«من باز مي گويم همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند که غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامي تان -به خيال خام خودشان- بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد و اگر آرام گذاريد، لحظه اي آرامتان نمي گذارند.»(4)
«مسئولان ما بايد بدانند که انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت – ارواحنا فداه – است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسئولين را از وظيفه اي که برعهده دارند منصرف کند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست که آنها را از اهداف عظيم انقلاب که ايجاد حکومت جهاني اسلام است منصرف کند.»(5)
«هيچ کس نيست که نداند پشت کردن به فرهنگ دنياي دون امروز و پايه ريزي فرهنگي جديد برمبناي اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامي با آمريکا و شوروي، فشار و سختي و شهادت و گرسنگي را به دنبال دارد و مردم ما اين راه را خود انتخاب کرده اند و بهاي آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر هم افتخار مي کنند. اين روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب بي شهادت ميسر نيست.
من بار ديگر از مسئولين بالاي نظام جمهوري اسلامي مي خواهم که از هيچ کس و از هيچ چيز جز خداي بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاء سرمايه داري غرب و پوچي و تجاوز کمونيزم نکشند که ما هنوز در قدم هاي اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم.
مگر بيش از اين است که ما ظاهرا از جهانخواران شکست مي خوريم و نابود مي شويم؟ مگر بيش از اين است که ما را در دنيا به خشونت و تحجر معرفي مي کنند؟ مگر بيش از اين است که با نفوذ ايادي قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمين را پايکوب مي کنند؟ مگر بيش از اين است که فرزندان عزيز اسلام ناب محمدي در سراسر جهان بر چوبه هاي دار مي روند، مگر بيش از اين است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مي شوند؟ بگذار دنياي پست ماديت با ما چنين کند ولي ما به وظيفه اسلامي خود عمل کنيم.»(6)
دکتر عبدالرضا داوري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) صحيفه نور، جلد 21، صفحه 87
(2) همان، صفحه 90
(3)، (4)، (5) و (6) – همان، صفحات 108 و 109