سه‌شنبه 17 فوریه 2009 14:21
مهندسي فرهنگي از ديدگاه استاد مطهري و كاربست آن در دانشگاه ها

1- طرح مساله فرهنگ از زيربنايي ترين بخش هاي هر جامعه است. فرهنگ واسطه العقد تمدن و انديشه در جوامع بشري مي باشد. به طوري كه انديشه زيربناي فرهنگ و فرهنگ زيربناي تمدن مي باشد. فرهنگ هر جامعه اي از انديشه و نيروي تفكر در آن جامعه مدد گرفته و به تمدن به عنوان روبناي […]

1- طرح مساله

فرهنگ از زيربنايي ترين بخش هاي هر جامعه است. فرهنگ واسطه العقد تمدن و انديشه در جوامع بشري مي باشد. به طوري كه انديشه زيربناي فرهنگ و فرهنگ زيربناي تمدن مي باشد. فرهنگ هر جامعه اي از انديشه و نيروي تفكر در آن جامعه مدد گرفته و به تمدن به عنوان روبناي خود مدد مي رساند. البته اين سخن به معناي اين نيست كه رابطه ميان انديشه و فرهنگ، رابطه اي يك سويه است. مي توان گفت رابطه اي ديالكتيكي ميان انديشه و فرهنگ وجود دارد. هرچند در تحليل نهايي اين انديشه است كه خصلت تعيين كنندگي دارد. ولي به هر حال رابطه اي دو سويه ميان فرهنگ و انديشه وجود دارد و فرهنگ و انديشه از يكديگر تاثير پذيرفته و بر همديگر تاثير مي گذارند. همين جايگاه واسط فرهنگ در ميان انديشه و تمدن نشان از اهميت اين پديده در زندگي اجتماعي انسان ها دارد. دقيقا به دليل چنين جايگاهي است كه در جوامع انساني به فرهنگ اهميت شاياني قائل هستند و در دنياي كنوني مسائلي مانند مديريت فرهنگي، برنامه ريزي فرهنگي و توسعه فرهنگي و اخيرا مهندسي فرهنگي اهميت زيادي پيدا كرده است. مهندسي فرهنگي به معناي تنظيم بهينه روابط ميان اجزا، عناصر و مولفه هاي گوناگون فرهنگ مي باشد. ايده مهندسي فرهنگ، در هندسه انديشه متفكران بزرگ به فرهنگ ها و تمدن هاي بشري خصلتي ويژه مي بخشد. به عبارت ديگر بخش عمده اي از تفاوت هاي ميان جوامع بشري به نوع مهندسي فرهنگي آنها برمي گردد. با توجه به اين مقدمه ها در اين مقاله قصد ما بررسي مساله مهندسي فرهنگي در انديشه هاي استاد مطهري است و دو سوال اصلي كه در اين نوشتار قصد پاسخگويي به آن را داريم به شرح زير مي باشد:
– مهندسي فرهنگي در هندسه انديشه استاد مطهري داراي چه مختصاتي بوده و اضلاع مختلف آن چه ويژگي هايي دارد؟
– چگونه مي توان از الگوي مهندسي فرهنگي استاد مطهري در ساماندهي و مديريت فعاليت هاي فرهنگي در دانشگاه هاي كشور استفاده كرد؟

2- فرضيه

فرضيه اي كه دراين مختصر سعي خواهيم كرد، آن را به معرض آزمون بگذاريم به اين ترتيب است كه: استاد مطهري در يك جامعه اسلامي مهندسي فرهنگي را با سه حركت؛ تحليه، تخليه و تثبيت فرهنگي امكان پذير مي داند و اضلاع مثلث مهندسي فرهنگي در ساختار انديشه ايشان داراي سه ضلع تحليه، تخليه و تثبيت فرهنگي مي باشد. به عبارت ديگر از ديدگاه اين متفكر بزرگ مقوله مهندسي فرهنگي در يك جامعه اسلامي با تخليه برخي افكار و انديشه ها از يك طرف، تحليه مردم به برخي ديگر از افكار، احساسات و انديشه ها از طرف ديگر و تثبيت اين افكار و انديشه ها و اعمال در آنها از جانب سوم جامه تحقق در مي پوشد. اين الگو به عنوان يك الگوي عام قابليت كاربست در تمام فعاليت هاي فرهنگي در كشور و ازجمله در دانشگاه ها را دارد و اساسا يكي از مناسب ترين و موفق ترين الگوهاي ساماندهي و مديريت فعاليت هاي فرهنگي مي باشد.

3- تعريف مهندسي فرهنگي

نگاهي به مجموعه مباحثي موجود در متون مربوط به فرهنگ و مطالعات و جامعه شناسي فرهنگ روشن مي كند هنوز اجماع نظري در تعريف مفهوم مهندسي فرهنگي بين محققان خارجي و همينطور پژوهشگران ايراني وجود ندارد. دكتر فرهاد ناظمي دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي معتقد است: مهندسي فرهنگي؛ “استواري [استواركردن] اجزاء و ظواهر فرهنگ بر باطن فرهنگ است “. يكي از جامعه شناسان ايراني در تعريف مهندسي فرهنگي نوشته است: “علم و فن و توانايي ارائه پاسخ هاي مناسب از نظر كيفيت، هزينه و مدت به درخواست هايي مي باشد كه از سوي كارشناسان امور فرهنگي در جهت تحقق اهداف فرهنگي، اجراي برنامه ها، تامين سرمايه براي برنامه ها و تحقق فني برنامه ها صورت مي گيرد “(محسني منوچهر، مقدمات جامعه شناسي، ص107)
حجت السلام علي اكبر رشاد معتقد است: با عنايت به مطالب مطروحه، تعبير مهندسي فرهنگي كه تركيبي وصفي و موصوف و موصوف اليه است را مي توان اينگونه بيان نمود: مهندسي فرهنگي به معني «تدبير كردن و سامان بخشيدن، جهت دادن و اندازه كردن امور و شئون از نوع فرهنگي، با معيارهاي فرهنگي و از زاويه فرهنگ مي‌باشد. در اين تركيب، متعلق مهندسي ذكر نگرديده و مشخصاً گفته نشده است چه چيزي را بايد مهندسي كنيم، در حالي كه در مهندسي فرهنگ متعلق خود فرهنگ بود. در عبارت مهندسي فرهنگي، همه شئون مي‌توانند متعلق تدبير قلمداد گردند. بدين‌ترتيب در مهندسي فرهنگي، متعلق بسيار وسيع گرفته شده است و مي‌تواند علاوه بر فرهنگ، بسياري مقوله‌هاي ديگر را نيز شامل شود.»25 (علي اكبر رشاد، گفتگو باخبر گزاري فارس)
دكتر سيد يحيي يثربي در ميزگردي در تبيين مفهوم مهندسي فرهنگي تلقي خود از مهندسي فرهنگي را چنين بيان كرده اند: ” فرهنگ از نظر بنده آن چهره يا حالت حاكم بر يك جامعه است كه مي توانيم آن را به نوع رفتار و حجم رفتار حتي به انديشه حاكم بر جامعه هم تعميم دهيم. بنابراين مهندسي فرهنگ تلاشي است كه شكل خاصي را به فرهنگ جامعه مي دهد. و بنابراين به دو مسأله تربيت و آموزش بر مي گردد و بايد به ساماندهي تربيت و آموزش در جامعه منعطف باشد. (روزنامه ايران، ميزگرد با حضور دكتر يثربي و حسن بنيانيان روزنامه ايران، شماره3839، 26/10/ 1386 ص 10)
منظور از مهندسي فرهنگي، طراحي عناصر كلان فرهنگي در قالب نهادهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي است.
با توجه به اينكه در متون نظري مربوط به فرهنگ اجماع نظري در باره مفهوم مهندسي فرهنگي وجود ندارد، شايد بتوان به صورت زير به يك جمع بندي در باره اين مفهوم دست پيدا كرد:
مهندسي فرهنگي عبارت است از يك رويكرد مفهومي به مديريت و برنامه ريزي توسعه فرهنگي كه در در زمره مفاهيم در حال تغيير فرهنگ و طراحي راهبردهاي عملي در ارتباط با منابع و مباني و همچنين مشكلات برخاسته از فرهنگ و توسعه در زمينه ها و بسترهاي گوناگون قرار مي گيرد. به عبارت ديگر مهندسي فرهنگي در باره سيستم ها، فرايندها، جايگزين ها و فرمول بندي راه حل هاي خلاقانه براي چالش هاي توسعه نهادهاي فرهنگي و تبليغ و تشويق مشاركت مردم در زندگي فرهنگي است.

4- فرهنگ از ديدگاه استاد مطهري

مراجعه به آثار آقاي مطهري نشان مي دهد كه ايشان در بحثي مستقيم در باره فرهنگ به تعريف فرهنگ مبادرت نكرده است اما در كتاب شرح منظومه هنگام شرح مفهوم انواع كلي اعم از اعتباري و غيره براي مثال و روشن كردن مطلب مورد نظر خود نيان مقصود خود را در قالب تعريف فرهنگ آورده است. ايشان در اين باره مي نويسد: فرهنگ عبارت است از يك نوع فعل و انفعالي كه در روان ها صورت مي گيرد. بايد توجه داشت موضوع بحث ايشان در آن موقعيت، بحث انواع كلي است و ايشان به نوع خاصي از كلي حقيقي اشاره مي كند كه در آن تركيب اجزا، يك تركيب حقيقي است اما طبيعي نيست. بر خلاف تركيب مصنوعي كه در آن هويت اجزا در تركيب از بين نمي رود، هر چند كليت تركيب هدف واحدي را دنبال مي كند. همچنين اين نوع تركيب با تركيب طبيعي هم متفاوت است زيرا در آن اجزا به طور كلي هويت خود را از دست داده و هويت خود را از تركيب مي گيرند. از آجا كه آقاي مطهري در باره جامعه نيز با استناد به وجود اصل فطرت در انسان ها چنين نظري دارند مي توان گفت ديدگاه ايشان در باره فرهنگ و جامعه يكسان است.
توضيح اينكه آقاي مطهري با رد وجود عيني جامعه به عنوان تركيب طبيعي و مصنوعي و ديدگاهي كه اصلا جامعه را تركيب ندانسته و وجود جامعه را به افراد بر مي گرداند جامعه را داراي وجود عيني و قانونمندي معرفي مي كند كه از افراد انساني كه بدون اينكه لوح سفيدي باشند كه جامعه يا تاريخ آنها را شكل مي دهد انسان را داراي فطرتي مي داند كه سرمايه خاصي در انسان است و از برخورد اين سرمايه ها و تاثيراتي كه انسان از محيط اطراف خود مي گيرد جامعه و بنابراين فرهنگ شكل مي گيرد.
به اين ترتيب مي توان گفت فرهنگ عبارت از مجموعه اي از احساسات، انديشه ها، عواطف و ارزش ها و گرايشاتي است كه از يك طرف ريشه در فطرت انسان ها دارد يعني از روان آنها سرچشمه گرفته و از طرف ديگر عوامل اجتماعي نيز روي آن تاثيرات خاصي بر جاي مي گذارد.
ناگفته نماند كه آقاي مطهري در نوشته هاي خود به ابتناي فرهنگ بر فطرت انساني تصريح مي كند. او مي نويسد: «……جامعه ها و تمدنها و فرهنگ هاي امروزين را فرضا مختلف النوع و مختلف الماهيه ندانيم، مختلف الكيفيه، مختلف الشكل و مختلف اللون بودن آنها را نمي توان انكار كرد. آينده جوامع بشر چگونه است؟ آيا اين فرهنگ ها و تمدن ها و اين جامعه ها و مليت ها براي هميشه به وضع موجود ادامه مي دهند يا حركت انسانيت به سوي تمدن و فرهنگ يگانه و جامعه يگانه است و همه اين ها در آينده رنگ خاص خود را خواهند باخت و به يك رنگ – كه رنگ اصلي است و رنگ انسانيت است ـ در خواهند آمد؟ اين مساله نيز وابسته است به ماهيت جامعه و نوع وابستگي روح جمعي و روح فردي به يكديگر …. بايد گفت جامعه ها و فرهنگ ها و تمدن ها به سوي يگانه شدن متحد الشكل شدن و در نهايت امر در يكديگر ادغام شدن سير مي كنند و آينده جوامع انساني، جامعه جهاني تكامل يافته است كه در آن همه ارزش هاي انساني … به فعليت مي رسد و انسان به كمال حقيقي و سعادت واقعي خود و بالاخره به انسانيت اصيل خود خواهد رسيد. (مطهري مرتضي، انسان و ايمان، ص 56)
استاد در بخش ديگري از همان كتاب به طرح ابتناي فرهنگ به فطرت پرداخته است و مي نويسد:
«آيا فرهنگ اصيل انساني ماهيت يگانه دارد؟ يا فرهنگ يگانه در كار نيست. فرهنگ ماهيت قومي، ملي يا طبقاتي دارد. آنچه وجود دارد يا در آينده وجود خواهد داشت فرهنگ هاست نه فرهنگ؟
اين مساله نيز وابسته به اين است كه آيا نوعيت انسان از فطرتي يگانه يا اصيل برخوردار است و همان فطرت اصيل و يگانه به فرهنگ انسان يگانگي مي دهد؟ يا چنين فطرت يگانه اي در كار نيست. فرهنگ ها ساخته عوامل تاريخي قومي و جغرافيايي و يا ساخته گرايش هاي منفعت طلبانه طبقاتي است؟ اسلام به حكم اينكه در جهان بيني اش قائل به فطرت يگانه است، هم طرفدار ايدئولوژي يگانه است و هم طرفدار فرهنگ يگانه. (مطهري مرتضي، انسان و ايمان، صص61-60)
به اين ترتيب در نهايت در بحث از تعريف و ماهيت فرهنگ از نظر استاد مطهري با در نظر گرفتن مطالب بالا مي توان به اين جمع بندي و نتيجه گيري رسيد كه فرهنگ نيز همانند جامعه وجود عيني دارد و مبتني بر فطرت و شرايط و محيط انسان است.

5- مهندسي فرهنگي از ديدگاه استاد مطهري

استاد مطهري در كتاب جامعه و تاريخ در نقد نظريه ناسيوناليستي و ملي گرايانه فرهنگ به اظهار نظري در باره فرهنگ اسلامي مي پردازد كه مي توان آن را ديدگاه مختار ايشان در باره مهندسي فرهنگي تلقي كرد. ايشان در كتاب فوق در وهله اول از فرهنگي ويژه ي دين اسلام به نام فرهنگ اسلامي سخن مي گويد. در مرحله دوم اين فرهنگ اسلامي را داراي رسالتي خاص مي داند و در مرحله سوم برداشتن گام هايي خاص و طي مراحلي ويژه را براي تحقق رسالت فرهنگ اسلامي بر مي شمارد كه مي توان از آن گام ها به عنوان نوعي مهندسي فرهنگي تعبيركرد. ايشان مي نويسد:
«اينكه گفته مي شود مذهب عقيده است و مليت شخصيت و رابطه اين دو رابطه عقيده و شخصيت است………….. به معناي نفي بزرگترين رسالت مذهب است. مذهب آن هم مذهبي مانند اسلام بزرگترين رسالتش دادن يك جهان بيني بر اساس شناخت صحيح از نظام كلي موجود بر محور توحيد و ساختن شخصيت روحي و اخلاقي بر اساس همان جهان بيني و پرورش افراد جامعه بر اين اساس است كه لازمه اش پايه گذاري فرهنگي نوين است كه فرهنگ بشري است نه فرهنگ ملي. اين كه اسلام فرهنگي به جهان عرضه كرد كه امروز به نام فرهنگ اسلامي شناخته مي شود نه از آن جهت بود كه هر مذهبي كما بيش با فرهنگ موجود مردم خود در مي آميزد و از آن متاثر مي شود … بلكه از آن جهت بود كه فرهنگ سازي در متن رسالت اين مذهب قرار گرفته است. رسالت اسلام بر تخليه انسان ها است از فرهنگ هايي كه دارند و نبايد داشته باشند و تحليه آنها به آنچه ندارند و بايد داشته باشند و تثبيت آنها در آنچه دارند و بايد هم داشته باشند.» (مطهري، جامعه و تاريخ، ص55)
همچنانكه ملاحظه مي شود استاد مطهري بعد از بحث در باره اينكه فرهنگ سازي در متن رسالت دين اسلام است، سه حركت و گام را براي ساختن يا به عبارت ديگر مهندسي فرهنگي اسلامي برمي شمارد؛ تخليه، تحليه و تثبت فرهنگي. مطهري براي مهندسي فرهنگي مورد نظر خويش سه مرحله را در نظر مي گيرد و هركدام از اين مراحل را هم با مفهوم خاصي بيان مي كند. اين مفاهيم عبارتند از تخليه فرهنگي، تحليه فرهنگي و تثبيت فرهنگي. البته بايد در نظر داشت كه اين سه مرحله در عالم واقع از يكديگر جدا نيستند ولي در عالم نظر و به لحاظ نظري و تحليلي مي توان آنها جدا از هم در نظر آورده و به تبيين و موشكافي هر كدام از آنها پرداخت. بايد ديد كه هركدام از اين مراحل واجد چه معنايي بوده و داراي چه الزام هايي مي باشند.
با نگاهي به نوشته ها و كليه فعاليت هاي فكري و فرهنگي استاد مطهري در مي يابيم كه ايشان تلاش كرده اند در پروژه فعاليت فكري و فرهنگي خود همين برنامه پژوهشي را پياده كنند.

نويسنده: عليرضا مرامي

کاروان طریق القدس

آرشیو