جمعه 26 ژوئن 2009 19:54
پس از باران
ای اکثریت مظلوم! ای حنجره های بی صدا! شما نه تریبونی دارید که بی واسطه از آن سخن بگویید ونه کرسی و جایگاهی که با استعفای نمایشی از آن نظری را جلب کنید! اغلب شما نه پژو 206 و سمند LX دارید که عکس و پرچمی به آن ببندید و دستتان را روی بوقش فشار دهید…
 
به نام خدا. به نام خدایی که غنی تر از مؤسسۀ خیریه (!) مولی الموحدین است. به نام خدایی که مکر او بر مکر و نیرنگ کمیتۀ x ، y ، z و … غالب است. به نام خدایی که فرمانروایی او بر دلها هزاران بار نافذ تر از ستاد های جنگ روانی و کارخانه های دروغ و تهمت و شایعه است.به نام خدایی که منبع و منشأ حق، عزت، آرامش و صلاح است. بسیاری از بزرگان دعایشان همواره این بوده است که الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک. به نام خدایی که با ما به فضلش – ونه عدلش – رفتار کرد.
***
و سلام بر شمایی که این پیروزی بیش از همه متعلق به شماست. شمایی که آن پیر اهورایی به لقب مستضعف مفتخرتان ساخت و از وعده آسمانی وراثت زمین درباره شما سخن گفت. این مدال افتخار تا ابد بر سینه شما خواهد درخشید. دیگران هر چه می خواهند بگویند:  اقشار آسیب پذیر! دهک های پایین درآمدی! لشکر قابلمه به دست!! شما پیروز شده اید و این پیروزی در برابر آن پیروزی موعود نهایی فقط قطره ای از دریاست. سرورانم! بارها از قول حضرت روح الله خوانده و شنیده و حتی نقل کرده بودم که حافظان و صاحبان اصلی این نهضت شما مستضعفان هستید. اما به روح خمینی کبیر سوگند می خورم که این معنا را تا قبل از انتخابات جمعه 22 خرداد نمی فهمیدم و اگر چیزی از آن می فهمیدم با حقیقت امر فاصله ای به درازای فاصلۀ میان علم الیقین و حق الیقین داشت. تفاوت دیدن دود آتش از راه دور و سکنی گزیدن در دل شعله هایش. ای اکثریت مظلوم! ای حنجره های بی صدا! شما نه تریبونی دارید که بی واسطه از آن سخن بگویید ونه کرسی و جایگاهی که با استعفای نمایشی از آن نظری را جلب کنید! اغلب شما نه پژو 206 و سمند LX دارید که عکس و پرچمی به آن ببندید و دستتان را روی بوقش فشار دهید و نه حتی مثل چون منی اینقدر الکی خوش (!) هستید که صفحه ای در بلاگفا باز کنید و برای عالم و آدم حکم صادر کنید. شما فقط با همان یک برگه رای فریاد می زنید و این فریاد شما از عمق روستاها و محلات کنگاور کرمانشاه، مهران ایلام، بافت کرمان، شلنگ آباد اهواز، فلاورجان اصفهان و اسلامشهر تهران در انتخابات 22 خرداد برای گوش هایی که اهل شنیدن اند، شنیدنی بود. همان فریادی که در انقلاب سترگ بهمن 57 سر دادید و با خیزش پیروزمندانۀ سوم تیر 84 خاطره آن را گرامی داشتید. چگونه در ستایش شما سخن بگویم؟ این شما بودید که در خزان نومیدی و حاکمیت استبدادی حکومت وابستۀ مدرنیست، پایه های جزیره ثبات امپریالیسم را به لرزه در آوردید و به تبعیت از آن پیر اهورایی نهضتی را آغاز کردید که نیروهای سیاسی و اجتماعی پر ادّعا تا همان لحظات آخر نیز به نیروی عظیم و جهانگشای آن ایمان نیاوردند. ( و چه می گویم؟! که هنوز هم ایمان نیاورده اند! ) وقتی تمام دنیا بر مجهز و مسلح کردن صدام برای ویرانی ایران و نابودی انقلاب اجتماع کردند، باز این فرزندان شما بودند که حکایت سلحشوری مجاهدان صدر اسلام را زنده کردند و نشان دادند که چگونه در سایه لطف رحمانی و اراده ایمانی، 2 ضربدر 2 می شود 10 !! هر جا که پای خون دادن و هزینه پرداختن بود شما در صف نخست بودید و اگر هم سنگی بود برای پای شما بود. اگر به قول اقتصاددانان تورم افزایش یافت، این سفره های شما بود که کوچک تر شد و اگر به قول همانان موج رکود اقتصادی آمد، بیش از همه این شما بودید که شغل های کارگری تان را از دست دادید و « تعدیل » شدید. اگر بنا بر طلبکاری باشد شما بیش از همه به این طلبکاری شایسته اید، امّا در عجبم که از همه کمتر دم از طلب تان می زنید! این طلب بالاخره روزی وصول خواهد شد. تاریخ حرکت کور و بی مقصود حوادث و رخدادها نیست. مقصد تاریخ استخلاف شما بر زمین است و در آن روز روشن و نورانی همگان از همۀ بندها مگر بندگی پروردگار قادر یکتا رها خواهند شد. یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً …
***
واقعیت آن است که این روز ها غلظت گرد و غبار پراکنده در فضا آنقدر زیاد است که چندان نمی توان به حرف زدن و حرف شنیدن امیدی داشت. با این همه من می خواهم با شما نیز سخن بگویم. با شما چهارده میلیون و دویست و بیست و هشت هزار و دویست و هشتاد و شش نفری که رأیی دیگر داشته اید و شیوه ای دیگر برای اداره کشور را می پسندیدید. امّا چه می توان کرد؟ قاعده بازی انتخابات هر نفر یک رأی است و میزان هم رأی اکثریت. من کمابیش می توانم حس و حال این روزهای شما را درک کنم. سال 80 که دکتر توکلی در انتخابات با خاتمی رقابت می کرد، من هم 10 – 12 روزی برای او کار تبلیغاتی کردم. از یک دانش آموز سوم دبیرستانی بیش از پوستر چسباندن و تراکت پخش کردن در میدان توحید و انقلاب چه کاری بر می آید؟! البته یکبار هم با بچه ها رفتیم اسلامشهر و سه – چهار ساعتی با مردم و مغازه دار ها حرف زدیم و پشت شیشه مغازه ها عکس چسباندیم. القصه، خاطرم هست که وقتی نتایج انتخابات اعلام شد راجع به فاصله 16 میلیونی رأی توکلی و خاتمی چه حسی داشتم و چه میزان مستعد پذیرفتن این حرف بودم که : « نامردها! برای اینکه خاتمی رکورد 20 میلیون خودش را بزند تقلّب کرده اند!! » و خاطرم هست که روز های پیش از انتخابات  چقدر محاسبات مضحک این چنینی می کردیم که توکلی هم رأی ناطق را دارد و هم رأی ری شهری . احتمالاً بخشی از کسانی که از خاتمی بر گشته اند را هم جذب می کند و انتخابات به دور دوم می رود!! ولی عمر این حس و حال و حرف و حدیث ها هفت تا ده روز بود. البته برای بخشی از شما این مسأله ممکن است دوره طولانی تری زمان ببرد. هم بیشتر تلاش کرده اید و هم امیدوار تر بوده اید. امّا به هر حال خواهد گذشت.
مسأله من اساساً التهابات و هیجانات این روزها نیست. من به کمی بعد تر فکر می کنم که این گرد و غبار فرو نشست. واقعیت آن است که شما « هستید » و ما نمی خواهیم و اصلاً نمی توانیم این بودن شما را نادیده بگیریم. شما کم نیستید. 14228286 نفر! خیلی ها تصور می کردند با چنین تعدادی می توان انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد را برد. ضمناً شما آدم های کمی هم نیستید. ما می دانیم که بدون کمک شما ساختن ایران و تحقق آرمان انقلاب ( که از هم جدا هم نیستند ) میسّر نیست. ممکن است شما از ما خوشتان نیاید، ولی می دانم که بسیاری از شما دلبستۀ انقلاب اسلامی و اکثریت قریب به اتفاق تان دوستدار ایران هستید. ما با هم اختلاف داریم و از این گریزی نیست. آیا نمی توان از این اختلافات نقبی به تعالی و بالندگی ایران و انقلاب زد؟ در این باره باز هم خواهم نوشت.
به نقل از وبلاگ www.sajjadsaffar.blogfa.com
کاروان طریق القدس

آرشیو