جمعه 10 جولای 2009 00:17
کاروان جمل؛ از علی(ع) تا سیدعلی

دعوا سر تقلب در انتخابات نیست؛ این زخم، کهنه‌تر از این حرفهاست، چرک و عفونت‌هایی که از لای این زخم خارج شدند، قدمتی 20 ساله دارند، به وسعت سکوت میرحسین موسوی، به تعداد سال‌هایی که از هجرت روح فرسای روح خدا (قدس سره) گذشت و دقیقاً به اندازه ثانیه‌هایی که ردای ولایت و زعامت قوم بر قامت آن سلاله پاک پیامبر اعظم(ص) و امام حسین(ع)، نهاده شد و چه اسم با مسمایی دارد این ولی؛ “سیدعلی”!

علی(ع)، آیه و علامتی پرمعناست. در دل این واژه 3 حرفی چه جاذبه و دافعه‌هایی که وجود ندارد؛ از سلمان فارسی و مالک اشتر و عمار یاسر گرفته تا…؛ تا زبیر بن عوام و طلحه بن عبدالله و عایشه و…

تا قبل از هجرت روح فرسای حبیب خدا(ص)، طلحه که طلحةالاسلام بود و زبیر، سیف‌الاسلام، در جنگ‌های متعدد با شمشیر و کمان‌هایشان با همسنگرانی چون عمار و سلمان و ابوذر چه غم و غصه‌ها که از سیمای پیامبر اکرم و شریعت نوپای اسلام نزدودند، آنان از کودکی با علی(ع) بزرگ شده بودند، تا آن که رسول الله رفت…

چهاردهم خردادماه هم فرا رسید، همانگونه که بیست‌وهشتم صفر فرا رسید. «انا لله و انا اليه راجعون. روح بلند و ملکوتي پيشواي مسلمانان جهان حضرت امام خميني(ره) به ملکوت اعلي پيوست…»

امام رفت اما انگار تاریخ باید تکرار شود؛ شتر سرخ موی قدرت طلبی و تفاخر و اشرافیت دوباره بیدار شده بود و از دل تاریخ پای به انتهای دهه 60 ه.ش گذاشته بود؛ آقای خامنه‌ای؟ رهبری؟ ما آقا بزرگ هستیم! من همیشه کنار امام بودم، امام همیشه از من مشورت می گرفت، امام همیشه منتظر می ماند تا ببیند نظر من چیست و آن گاه تصمیم می گرفت، من نمایندگی از امام برای محاسبه وجوهات داشته ام، امام همیشه مرا با نام کوچک خطاب می کرد، امام من را فرزند فاضل خودش معرفی کرد، من، امام… من، امام… من…! امکان ندارد بگذاریم این صفت‌ها جابجا شود، ما آقابزرگ خواهیم ماند.

اما نشد! تیر آخری ترکش‌اشان هم کارگر نیفتاد؛ خبرگان به شورای رهبری رأی نداد و سقیفه در سقیفه باقی ماند و بر گارانتی خودساخته و مادام‌العمر آقابزرگان خودخوانده، مهر “باطل شد”، خورد.

گذشت و گذشت و 16 سال هم گذشت، هر چند وقت یک‌بار یک بچه جمل در جایی و مسئله ای ظهور پیدا می کرد. یک دم خواستند جام زهری دوباره به دست رهبری دهند، زمان دیگری دانشگاه را به خون می کشیدند!، خرم‌آباد را به هم ریختند، رقاصه ارمنی به ایران آوردند، کنفرانس برلین، مطبوعات زنجیره‌ای، قتلهای زنجیره‌ای و…

 

اگرچه آقابزرگ نبودند اما هنوز هم عکس های یادگاری‌اشان با امام(ره) برایشان نان آور بود و با سوء استفاده از آن شمشیر زدن‌ها و کمان کشیدن‌هایشان، سیستم یکی ما یکی رهبری و اگر کمی منصف‌تر بودند یکی ما دو تا رهبری را دنبال می‌کردند. خون دل‌ها خورده شد، رنج‌ها کشیده شد تا در این بقالی بسته شد و بدیهی‌ترین شعار اسلام و انقلاب یعنی عدالت دوباره به‌عنوان مطالبه عمومی مطرح شد و مردم، کسی را به‌عنوان مجری این شعار برگزیدند که در برابر ولایت فقیه ادعای “انا رجل” نداشت، او ملازم رکاب امام نبود اما بوی خوش سیب اویس قرنی را می‌داد، اویس پیامبر را ندید لکن در معرفت و ولایت‌پذیری انگار قرن‌ها بود که از طلحه و زبیر جلوتر بود. او همه چیز را برای رهبرش می‌خواست. «رییس‌جمهور: ما حاضريم شب و روز بدويم و براي كشور كار كنيم، موفقيت‌ها، پيشرفت‌ها را به نام رهبري و مردم بنويسند اما همه‌ي مشكلات به پاي احمدي‌‍‌نژاد نوشته شود.»

دیگر کارد به استخوان رسیده بود، کارد که به استخوان برسد، دیگر جای مصلحت اندیشی نیست، باید کار را تمام کرد. سناریوی یک جمل تمام عیار نوشته شد. «اگر تقلب بشه، شنبه قیامت میشه!»؛ هر نتیجه‌ای که در انتخابات دهم حاصل می‌شد، به فتنه ختم می‌شد و این، آن سناریوی تکراری بود.

فتنه موعود، ایجاد شد. خیلی از عوام‌الناس مردد شدند. آخر در این جبهه هم، آیت‌الله و حجت‌الاسلام و پاسدار و حواری امام و زندان رفته و سیلی خورده کم نیست! حق با کدام طرف است؟!

خدايا، حق با كدامين طرف است؟ در يك سو علي،‌ داماد پيامبر، سردار بزرگ اسلام،‌ كسي كه پيامبر در وصفش مي فرمود: «علي مع الحق و الحق مع علي» با جمعي از ياران صديق پيامبر است، و در سوي ديگر «ام‌المؤمنين، عايشه» و 2 تن از صحابه بزرگ پيامبر، «طلحه الخير» مرد خوش سابقه اسلام و زبير «سيف الاسلام» -دلاور ميادين نبرد- صف بسته‌اند. آيا مي شود هر 2 گروه بر حق باشند يا هر دو بر باطل؟!… به‌راستي كداميك بر حق است؟

سرانجام آن عوام سردرگم، چاره كار در اين ديد كه جواب را از علي (ع) بازجويد: «أيمكن أن يجتمع زبير و طلحة و عايشة علي باطلٍ؟» آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟ علي (ع) در پاسخ، جوابي داد كه،‌ دانمشند سني مذهب مصري، دكتر «طه حسين» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هيچ كلامي از بشريت بدين پايه محكم و والا گفته نشده است:

«إنك لملبوس عليك. إن الحق و الباطل، لا يعرفان بأفدار الرجال، إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله»

به نقل amaliat.blogfa.com

کاروان طریق القدس

آرشیو