برژينسکي خود اعتراف ميکند که آمريکا در جريان انقلاب اسلامي ايران و حتي پس از به ثمر رسيدن آن طرح يک کودتاي نظامي را براي درهم شکستن اين انقلاب دنبال ميکرده و اختلاف نظر بر سر انجام اين کودتا فقط هنگامي بروز ميکند که ونس و همفکران او در امکان موفقيت کودتا در مراحل نهايي انقلاب اظهار ترديد مي نمايند. ولي او تا آخرين لحظه با کمال صراحت و بي پروايي طرفدار کودتاست و «حمام خون» را آخرين راه حفظ منافع آمريکا در ايران ميداند

اقداماتي که دولت آمريکا براي براندازي دولت ايران انجام مي دهد قابل دفاع نيست و مساله مذاکره با ايران را مشکل تر مي کند. با انجام اين کارها يک طرف مذاکره احساس مي کند طرف متقابل از اهرم تهديد و فشار دست برنداشته و اين به مساله مذاکره با ايران صدمه مي زند. به عقيده من اين گونه سياست ها يا نشانه آن است که ما ايرانيان را به درستي نشناخته ايم و يا در بروکراسي وزارت خارجه ما افرادي هستند که نمي خواهند تغيير جدي در سياست ايالت متحده در قبال ايران ايجاد شود.
برژینسکی که در دوره ریاست جمهوری کارتر (1980-1976) در مقام مشاور امنیت ملی آمریکا و در دوره های ریاست جمهوری رونالد ریگان (1988-1980) و جرج بوش پدر (1992-1988) در مقام مشاور در دولت آمریکا فعالیت کرده است، در ادامه افزود:ما مي دانيم که فعاليت هاي دولت آمريکا در رابطه با ترويج دموکراسي در ايران در سالهاي اخير بسيار فراتر ازپرداختن به مسائلي مانند حقوق بشر و آموزش هاي مربوط به پيشبرد اهداف سازمان هاي غير دولتي و يا راهکارهاي متشکل کردن موثر مردم در پروسه انتخابات بوده است. دولت آمريکا در سالهاي اخير در پي ايجاد تنش و درگيري در بين قوميت هاي ايراني بوده است و سازمان مجاهدين خلق حمايت کرده است که اين حمايت ها امروز هم ادامه دارد .ما بايد به ياد داشته باشيم که اين گروه در ليست گروه هاي تروريستي بوده است. وي تاکيد کرد:من فکر مي کنم اگر کشور خارجي براي مردم آمريکا برنامه هاي ماهواره اي پخش مي کرد و آنها را تشويق به انجام کارهاي غيرقانوني مي نمود، دولت آمريکا بدون شک به عمل آن دولت اعتراض مي کرد. دولت آمريکا اگر مي خواهد در رابطه با موضوع مذاکره با ايران جدي باشد بايد فعاليت هايي که هدف آن براندازي دولت است را متوقف کند. نتيجه فعاليت هاي براندازي دولت آمريکا تلفيق بيشتر روحيه وطن دوستي مردم ايران با تفکر شيعي خواهد بود و من فکر مي کنم تهييج روحيه وطن دوستي مردم ايران بر پايه مذهب شيعه به ضرر منافع ملي ما است. وي افزود:اتفاقا منشا حمايت هاي ايرانيان از احمدي نژاد هم همين تلفيق روحيه وطن دوستي و ملي گرايي با تفکر شيعي است.
استاد دانشگاه جان هاپکينز تاکيد کرد: وقتي درباره ترويج دموکراسي در ايران صحبت مي کنيم بايد به خاطر داشته باشيم که هم اکنون هم نوعي دموکراسي در ايران وجود دارد که ما آن را معمولا ناديده مي گيريم. به عنوان مثال در انتخابات هاي اخير در ايران من واقعا نمي توانستم با قاطعيت پيش بيني کنم چه کسي پيروز انتخابات خواهد بود و فکر نمي کنم هيچ يک از حاضرين در اين جلسه هم مي توانست با قاطعيت نتيجه انتخابات ايران را پيش بيني کند.ولي اگر از من بپرسيد که چه کسي پيروز انتخابات سال 2012 روسيه خواهد بود من با اطمينان جواب آن را به شما خواهم گفت. انتخابات در ايران پيچيده ولي براساس اصول دموکراسي است. دکتر زبيگنيو برژينسکي اظهار داشت:بسياري از واقعيت هاي ايران براي مردم ما ناشناخته است. به عنوان مثال فکر مي کنيد چند نفر از مردم ما مي دانند که يکي از معاونين رييس جمهوري ايران يک خانم است. من مي دانم که شما اين را مي دانيد ولي فکر مي کنيد چه تعدادي از مردم کشور ما مي دانند که درصد دانشجويان دختر در ايران بيشتر از دانشجويان پسر است و ايران تعداد قابل توجهي دکتر خانم دارد. متاسفانه برخورد ما با ايران بسيار کليشه اي بوده است و آن را يک کشور قرون وسطايي قلمداد کرديم. وي در پايان گفت:ايران يک کشور پيچيده است و در آن روحيه وطن دوستي نقش بسيار زيادي دارد. ما نبايد فراموش کنيم که ايران زماني يک امپراطوري بوده است.
زبیگنیو برژينسكي (Zbigniew Brzezinski) مشاور امنيت ملي دولت كارتر بوده و از افراد بسيار ذي نفوذ در هيأت حاكمه آمريكاست. با توجه به نفوذ برژینسکی در واشتگتن و تاثیر نقطه نظراتش در دستگاه دولتی اوباما، بررسی گفته های او ضروری است. اما در مورد او باید توجه داشت که از مؤثرترين مهرههاي دولت کارتر به شمار ميرفت، سياست آمريکا در برابر انقلاب ايران بيشتر منعکسکننده نظريات و روشهاي او بود. وي از کساني است که به اصطلاح سياسي از جمله «عقابها» محسوب ميشود و در سياست خارجي طرفدار اعمال زور و شدت عمل ميباشد. برژينسکي خود اعتراف ميکند که آمريکا در جريان انقلاب اسلامي ايران و حتي پس از به ثمر رسيدن آن طرح يک کودتاي نظامي را براي درهم شکستن اين انقلاب دنبال ميکرده و اختلاف نظر بر سر انجام اين کودتا فقط هنگامي بروز ميکند که ونس و همفکران او در امکان موفقيت کودتا در مراحل نهايي انقلاب اظهار ترديد مي نمايند. ولي او تا آخرين لحظه با کمال صراحت و بي پروايي طرفدار کودتاست و «حمام خون» را آخرين راه حفظ منافع آمريکا در ايران ميداند. او در کتاب توطئه در ايران این عبارت فراموش ناشدنی را می گوید: “من پيشنهاد خود را براي اقدام به کودتاي نظامي در ايران هنگامي عنوان کردم که چارهاي ديگر به نظر نميرسيد و با خودداري از قبول آن ايران در مسيري پيش رفت که نتايج مخربي براي ما در منطقه به بار آورد … ” وى كه به نظريه پرداز دموكرات شهرت دارد در حال حاضر در مرکز مطالعات استراتژيک و بين المللي فعاليت ميکند و استاد سياست خارجي آمريکا در مدرسه مطالعات بينالمللي پيشرفته پاول ـ نيتز در دانشگاه جانز هاپکينز در واشنگتن دي. سي ميباشد و از حامیان اوباما می باشد.
اما برای اینکه زوایای فکری مسلط بر این استراتژیست لهستانی الاصل و کلا دستگاه سیاست خارجی امریکا را روشن سازیم نگاهی کوتاه به اظهار نظرات، مصاحبه ها و سخنرانی های چند ماه اخیــر او می اندازیم:
” ايران امروز يک جامعه بنيادگراي اسلامي به نظر مي رسد. بله ايران اسلامي است، اما فقط نيمي از تاريخ ايران اسلامي بوده است. نيمه ديگري از تاريخ ايران هم هست که 1500 سال قدمت دارد و خود را در قالب جنبش امروز مردم ايران نشان مي دهد”
با موشکافی این عبارت برژینسکی به این نتیجه رهنمون می شویم که از دید غربیها سرزمین پارس که در نظام سیاسی کنونی جهان، جمهوری اسلامی ایران شناخته می شود قابل تفکیک به اسلام و ایران است که این هدف اصلی تمام دولتمردان ایالات متحده در 30 سال اخیر بوده است که البته در حال حاضر با روی کار آمدن پرزیدنت اوباما این سیاستِ به بن بست رسیده، به وجه حداقلی –ولی خطرناک- آن یعنی غلبه مفهوم دوم بر اول بدل گشته که همان سکولاریسم معروف یا به قول غربیها استقرار دموکراسی! است. در واکاوی این مسئله باید بدانیم که غرب به اسلام به دید یک مذهب نمی نگرد بلکه تعبیر “قدرت خاموش” را از آن دارد. حال هر امری که منجر به بیداری و روشنی این قدرت شود یا باید نابود شود یا اینکه به حاشیه سوق داده شود و این اساس نظریه تفکیک دین از سیاست است. در اینجا باید این موضوع را مطرح و اذعان کنیم که غربیها در مواجه با به اصطلاح عوامل نامطلوب و نظام های عاصی و مخالف، بنیاد و اصل آن را هدف قرار می دهند و بیشترین هزینه را صرف تخریب اصول می نمایند (این از تفاوت های استعمار بلوک غرب با بلوک شرق بود). اما این استراتژی که به مدت 30 سال در قبال جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته شد به اهداف از پیش تعیین شده نرسید و تصمیم به تغییر رویکرد گرفته شد. اما ایالات متحده بر اثر جنگ طلبی های جرج بوش پسر در اذهان عمومی به شدت تخریب شده بود، پس می بایستی شخصیتی متفاوت این نقش را ایفا کند. او کسی جز باراک حسین اوباما نیست. اوباما پیشینه ای متصل به اسلام دارد پس برای جهان اسلام که بیشترین تنفر از امریکا یا به قول مسلمانان “شیطان بزرگ” را دارد قابل پذیرش است. اوباما سیاه پوست است، پس برای ملل فقیر و توسعه نیافته یک رهبر آرمانی است. با گزینش اوباما و تهیه سناریو انتخابات، این مسلمان زاده سیاهپوست وارد کاخ سفید شد. تضاد سیاه و سفید بسیاری از سیاست مداران و مردم عادی را سردرگم ساخت و توهم “پاپ اوباما” را در ذهنشان شکل داد. اما قلیل سیاسیون و جمهور باقیمانده این سیاه و سفید را چیزی جز یک صفحه شطرنج نمی بینند و فریفته شاه و وزیر(هیلاری) زیبای آن نشدند…

“به عقيده من شواهد کافي وجود دارد که نشان مي دهد در نتيجه انتخابات اعمال نظرهايي شده است. راي ها با سرعت زيادي شمرده شده اند و من گمان نمي کنم زنان ومردان ستاد شمارش آرا، مي توانستند اين تعداد راي را به اين سرعت بشمارند. ضمن اينکه گزارش شده که تعداد آرا از تعداد راي دهندگان بيشتر است.به عبارت ديگر در اين ميان سوء استفاده هاي جدي ديده مي شود، اما اين موضوع اصلي نيست. مسئله اصلي اين است که بخش قابل توجهي از بدنه سياسي ايران، اين انتخابات را زير سئوال برده اند”
برای دولتمردان غربی به خصوص مقامات ایالات متحده برقراری صلح در جای جای جهان جزء اولویت هاست و تنها راه استقرار این صلح برقراری دموکراسی است. اما همخوانی این دموکراسی و صلح با منافع امریکا بسیار جالب توجه است. بهتر است حاشیه نرویم و جمله خود برژینسکی را به یاد آوریم که چنین گفت” گفتگو با تمام احزاب مخالف در کشورهای مخالف ابزاری مفید برای برقراری صلح در جهان است” …. برای غربیها و دولت ایالات متحده هیج تفاوتی در ماهیت گروه های فعال سیاسی در کشورهای مخالف آنها وجود ندارد و تنها وجه تمایز آنها داشتن صدای مخالف است. حال این صدای مخالف در مورد کشور ایدئولوژیک ایران از اهمیت صد چندانی برخوردار است. در ادبیات سیاسی زیر سؤال رفتن انتخابات-علی الخصوص انتخابات ریاست جمهوری- در حالت حداقلی کاهش مشروعیت و در حالت غالب زیر سؤال رفتن یک نظام محسوب می شود. در چنین حالتی نظام مزبور را با توهم کاهش یا عدم مشروعیت یا به اصطلاح بحران مواجه ساخته و به موضع انفعال می برند و در اینجاست که دستگاه دیپلماسی به کارزاری سخت و امتیاز ده وارد گشته و فضای سالهای 2004-2003 بر مذاکرات احتمالی امریکا-ایران حاکم می گردد.
“در واقع آنچه اين روزها براي اکثر آمريکايي ها، شگفت آور بود، وجود ده ها هزاردانشجو در خيابان ها بودکه فرق چنداني با دانشجويان آمريکايي ندارند؛ زنان جواني که اگر چه روسري به سر دارند، اما کاملا مشخص است به دنياي مدرن متعلق اند و در يک شرايط تاريخي ديگر، از جهات مختلف مانند اروپايي ها وترکيه بودند؛ حتي بهتر”
عده ای می پندارند که ایالات متحده درصدد ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی و تراجع ایران به وضعیت ما قبل تاریخ! است. اما واقعیت این است وضعیت مورد نظر برای ایران، تبدیل این جمهوری اسلامی سرکش به ترکیـــه2 است؛ به اعتراف خود امریکاییها که در گزارش (Iran’s Political, Demographic, and Economic Vulnerabilities) مؤسسه مطالعاتی رند نیز به آن اذعان شده ایران دارای جمعیت تحصیلکرده بالایی است که مراودات زیادی با غربیها و به خصوص آلمانیها دارند و تمایل شدیدی به مدرنیته کردن کشور خود دارند. بنابراین فرمول امریکای مرکزی برای ایران کارساز نیست، بلکه بایستی در ایران نظامی همانند ترکیه برقرار شود که: 1- امنیت شاهراه انرژی جهان (خلیج فارس) تأمین شود. 2- با اتصال به ناتو به عنوان یکی از حلقه های فشار و موازنه علیه فدراسیون روسیه عمل نماید. 3- معضل و بحران خاورمیانه با از میان رفتن ایران شـــرور برای همیشه حل شود و اسرائیل بعنوان پلیس منطقه توسط تمام کشورهای عربی-اسلامی به رسمیت شناخته شود.
” این شروع یک پایان است و باید دقت داشته باشیم که با این رویداد چگونه برخورد کنیم. در شرایط کنونی نقش قدرتهای خارجی بسیار حساس است. در کشورهای اروپای شرقی، وقتی جنبش دموکراسیخواهی آغاز شد مردم با اشغالگران خارجی روبرو بودند اما در ایران، مبارزه مردم با اشغالگران داخلی و حکومت مذهبی است”
در دنیای سیاست غالبا برای بسیاری از سخنان ایراد شده مفاهیم و معانی دور و غیر معمول و بعضا متضاد منظور است. در عبارت بالا منظور جناب برژینسکی از “جنبش دموکراسی خواهی کشورهای اروپای شرقی” استحاله، سقوط و فروپاشی نظام شوروی سابق است. اما در به کارگیری این لفظ به شدت جانب احتیاط رعایت می شود، تا چهره دموکراسی خواهی ایالات متحده نه تنها تخریب نشود بلکه تبلیغ شود. خیل عظیمی از مترجمین سیاسی! این بازی با کلمات یا تغییر تاکتیک را به حساب تغییر مواضع می انگارند و ایالات متحده را همچون دول جهان دوم و سوم می پندارند که هر از چند صباحی با تغییر در مواضع بنیادین خود سازی دیگر بنوازد. برای روشن ساختن این مسئله به نقش قدرت های خارجی در سرکوب جنبش های آزادی خواهانه قبل از سال 57 و حمایت از جنبش های آزادی خواهانه!! بعد از 57 در ایران توجه کنید. این چرخش معکوس از کجا ناشی می شود؟ آیا امریکای سرمست از تک قطبی ماهیت عوض کرده یا حقیقت در جنس این جنبش هاست. پاسخ را به خواننده واگذار می کنم.