آقای روحانی! چند سالی است که از فعالیتهای سیاسی دوری میکنید .قبلا” در مجمع روحانیون عضویت داشتید. الان دیگر نیستید؟
اینجانب از سال 1351 كه در نجف خدمت امام(ره) بودم ، با توجه به شرایط موجود تصمیم گرفتم كه به تدوین تاریخ بپردازم و این تصمیم به خاطر این بود كه تاریخ را بر خلاف واقع مینوشتند. این جمله امام را هیچگاه از یاد نمیبرم كه فرموده «تاریخ غالبا” به دست دشمن نوشته شده است امیدوارم نگذارید تاریخ این نهضت به وسیله دشمن نوشته شود» از همان زمان تصمیم گرفتم هیچ كاری نكنم به جز نگارش تاریخ.
به همین دلیل بعد از پیروزی انقلاب كه مسئولیتهای اجرایی و پستهای كلیدی خیلی جاذبه داشت به من پیشنهاد میشد و پیشنهادات هم زیاد بود اما مقاومت كردم و وارد كار اجرایی نشدم و در این 28 سال مسئولیت اجرایی نپذیرفتم جز در سال 61 كه به دستور امام ریاست مركز اسناد ساواك را پذیرفتم آن هم به خاطر دغدغه امام از حضور انجمن حجتیه در این مركز بود.
اما در خصوص حضور در مجمع روحانیون مبارز ، من خبر نداشتم كه نام مرا در جمع بانیان مجمع گذاشتهاند. ایام عید بود و من مسافرت بودم. پس از بازگشت از سفر باخبر شدم كه نام مرا در این مجمع قرار داده اند. در ابتدا درصدد تكذیب برآمدم اما به خاطر احترامی كه برای آقای كروبی قائل بودم و هستم نظر وی را رد نكردم. چند جلسهای هم در مجمع حضور پیدا كردم. از طرفی هم وقتی آقای ری شهری خدمت امام رسیدند و از ایشان درخواست كردند كه دستور بدهند تا این مجمع با روحانیت یكی شود امام فرمودند كه صلاح بر این است كه این دو مجموعه از هم جدا كار كنند. بنا بر احترام به نظر امام(ره) مدتی با مجمع همكاری كردم اما پس از مدتی به دلیل ضربهای كه حضور من در مجمع به كارهای تاریخی من میزد، به طور كلی از این مجمع جدا شدم.
صرفا” به خاطر اینكه فعالیتهای تاریخی شما دچار خدشه نشود از حضور در مجمع پرهیز كردید یا دلایل دیگری هم داشت؟
عمدا” به همین دلیل. البته اگر هم بر كار تاریخی من لطمه وارد نمیکرد به دلایلی كه فعلا” نمیتوانم بیان كنم در مجمع روحانیون باقی نمیماندم.
در جریان هستید که اخیرا” جلد سوم کتاب آقای هاشمی رفسنجانی منتشر شده که در برخی موضوعات مثل شعار «مرگ بر آمریکا» مطالبی در این کتاب آمده که موجب واکنش های مختلف شده است. به نظر شما خاطرات نقل شده از آقای هاشمی در شرایط كنونی چه پیامی دارد؟ آیا این خاطرات سندیت تاریخی دارد؟
این نكته قابل تأمل است كه خاطره نویسی در كشور ما به صورت مهار گسیختهای پیش میرود و هر كس هر چه را كه میخواهد مینویسد و سعی میکند كارهای خود و شخصیت خودش را برجسته كند و در نتیجه تاریخ تحریف میشود و خاطره نویسی در كشور ارزش و اعتبار خود را از دست میدهد. افرادی كه با اغراق گویی و خلافگویی و تحریف حقایق خاطره مینویسند هم اعتبار نوشتههای خودشان را به زیر سؤال میبرند و هم خاطره نویسی را به كلی بیاعتبار میکنند.
اصولا” در خاطرات آقای هاشمی مسائل بسیار زیادی وجود دارد كه جای نقد و بررسی دارد و من به یاری خداوند طبق وظیفه اسلامی به نقد خاطرات او خواهم نشست. اما اجمالا” در نقد خاطره ایشان مبنی بر موافقت امام با حذف شعار مرگ بر آمریکا دلایلی وجود دارد که به بعضی ها اشاره می کنم:
1- در مورد ادعای آقای هاشمی مبنی بر حذف شعار «مرگ بر امریكا» و موافقت امام، باید گفت این ادعا به یك شوخی نزدیكتر است، چرا كه اولا موضع امام در برابر شیطان بزرگ تا آن پایه ریشهای، مبنایی و منطقی بود كه نمیتوان تصور كرد كه امام در مقطعی در این موضع الهی ـ انقلابی خویش تجدید نظر كرده باشند. وقتی به زندگی سیاسی امام نگاه میکنیم، میبینیم از روزی كه امام نهضت را آغاز میکنند تا روزی كه دیده از جهان فرو میبندند، نسبت به استكبار جهانی، به ویژه امریكا، یك خط مستقیم، مشخص و روشنی دارند كه هیچگونه تغییری در آن پدید نیامد و تا آخر عمر موضع قاطع خود را در قبال امریكا حفظ كردند و امریكا را منفورترین افراد بشر میدانستند.
2- به فرض اگر امام مصلحت اسلام و ایران را در حذف شعار «مرگ بر امریكا» تشخیص میدادند، بیدرنگ آن را اعلام میکردند و در اعلام آن كوچكترین تردیدی به خود راه نمیدادند. امام از آن كسانی نبودند كه در راه مصالح اسلام و ملت، مجامله كار و متزلزل باشند و این دست، آن دستکنند و دچار تردید شوند. امام به مصداق «لا تأخذه فی الله لومة لائم» بیپروا نظر خود را اعلام میکردند. امام(ره) مرد وظیفه بودند و در انجام وظیفه، قاطع، صریح و سریع عمل میکردند.
3- امام(ره) پنج سال پس از آنچه در خاطره آقای هاشمی آمده است در قید حیات بودند. با نگاهی به سخنرانیها، پیامها و نوشتههای امام میبینیم كه نه تنها كوچكترین نشانهای از تغییر مشی امام نسبت به شیطان بزرگ پدید نیامد، بلكه استوارتر و پایدارتر از گذشته بر ضد آن شیطان جهانخوار موضعگیری داشتند و دیگران را به خطر امریكا متوجه میساختند و هشدار میدادند. در یادداشت شادروان مرحوم حاج سید احمد خمینی(ره) به حاج آقای ریشهری میخوانیم:
« … حضرت امام فرمودند در جریان فریب امریكا چند مسأله باید كاملا روشن شود:
باید همیشه در دل همه دست اندركاران به خصوص شما كه مسئولیت این فریب را بر عهده گرفته اید، بغض و كینه امریكا محفوظ باشد چرا كه آنها و سایر ابرقدرتها و قدرتها تنها چیزی كه فكر میکنند نابودی اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی است.»
امام تا آن پایه نسبت به شیطان بزرگ حساسیت داشتند كه نگران بودند مبادا برخی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی كه روی تاكتیكی به امریكا نزدیك میشوند، از خطر این شیطان شرور و دشمن بشریت غافل بمانند و به آن به عنوان یك انسان بنگرند. امام در پیام خود نوید میدهد:« امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.» (صحیفه امام، ج21، ص85)
آیا جنگ استضعاف و استكبار و جنگ حق و باطل بدون استنكار از شیطان بزرگ و شعار كاخ برانداز «مرگ بر امریكا» امكان پذیر است. امام در پیام دیگری آرزو میکنند: «… از خدا میخواهیم كه این قدرت را به ما ارزانی دارد كه نه تنها از كعبه مسلمین، كه از كلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریكا و شوروی را به صدا درآوریم…» (صحیفه امام، ج21، ص87)
راستی این موضعگیریهای الهی ـ انقلابی با آن ادعای كذایی كه در خاطره آقای هاشمی آمده است چگونه با هم همخوانی دارد؟ آیا این نشان از این واقعیت ندارد كه حذف این شعار، نظر شخصی آقای هاشمی و برخی از راحتطلبانی بوده است كه در پستهای كلیدی نظام جا خوش كرده بودند و نامشان در كتاب خاطرات آقای هاشمی آمده است؟!
4- در خاطرات آقای هاشمی ، تاریخ گفتگو با امام(ره) و جلب به اصطلاح موافقت ایشان بازگو نشده است. آقای هاشمی كه خاطرات خود را به صورت روزانه و لحظه به لحظه یادداشت میکند، چگونه آن روز و ساعتی را كه با امام پیرامون حذف شعار «مرگ بر امریكا» گفتگو كرده است یادداشت نكرده و در كتاب خاطرات نیاورده است؟ حالا ممكن است بازگو كردن علل و عواملی كه او را به این تصمیم واداشته كه شعار مرگ بر امریكا و مرگ بر شوروی حذف شود اكنون به مصلحت نباشد اما لااقل میتوانست تاریخ مذاكره با امام در این مورد را بازگو كند. البته من نمیخواهم بگویم كه این موضوع اصولا” با امام مطرح نشده است. من رد نمیکنم كه ممكن است آقای هاشمی چنین موضوعی را با امام در میان گذاشته باشد، اما این سؤال برای من مطرح است كه چگونه تاریخ آن در كتاب خاطرات نیامده است؟
5- ادعای موافقت امام با حذف شعار «مرگ بر امریكا» با آنچه در 11 اسفند همان سال در خاطرات ایشان آمده كه «نظر من این است كه در صورت پیروزی در عملیات بدر، امام دستور بدهند شعار «مرگ بر امریكا» و «مرگ بر شوروی» از موضع قدرت حذف شود» چگونه همخوانی دارد؟ آیا این خاطره نیز تأیید نمیکند كه جریان حذف شعار مرگ بر امریكا نظر شخصی آقای هاشمی بوده و به امام ارتباطی نداشته است؟
6- با شناختی كه اینجانب از امام دارم و قریب 15 سال در نجف اشرف در خدمت ایشان بودهام میدانم كه دأب امام این بود كه در برابر بسیاری از پیشنهادات و نظریات افراد سكوت میکردند و پاسخی نمیدادند. این سكوت معانی متفاوتی داشت. گاهی پیشنهاد مطرح شده را تا آن پایه مبتذل و بیهوده میدیدند كه اصولا” لزومی نمیدیدند كه آن را رد كنند و به مصداق «و اذا مروا باللغو مروا كراما» از كنار برخی پیشنهادها و نظریات بیتفاوت میگذشتند. گاهی سكوت امام(ره) برای این بود كه اصولا” مصلحت نمیدیدند درباره پیشنهاد مطرح شده نفیا” یا اثباتا” سخنی بگویند و اعلام موضع كنند. گاهی بر آن بودند روی پیشنهاد مطرح شده تأمل كنند و سپس تصمیمی بگیرند.
من بعید نمیدانم كه آقای هاشمی چنین پیشنهادی را با امام مطرح كرده باشد لیكن احتمالا” با سكوت امام(ره) مواجه شده و از سكوت امام برداشت موافقت كرده اند.
7- امام در وصیتنامه خود تأكید میکنند: اكنون كه من حاضرم بعضی نسبتهای غیر واقعی به من داده میشود و ممكن است در نبود من بر حجم آن افزوده شود. آنچه به من نسبت داده شد و یا میشود مورد تصدیق من نیست مگر آنكه صدای من یا خط و امضای من باشد و یا تصدیق كارشناسان و یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.
بنابراین طبق این سفارش امام خاطره آقای هاشمی را با همه احترامی كه برای او قائل هستیم، نمیتوانیم بپذیریم.
برخی افراد و رسانه ها که بعضا” از نیروهای انقلابی هم به شمار می آیند بر این اعتقادند که غیر مستند دانستن خاطرات آقای هاشمی ممكن است گذشته نظام جمهوری اسلامی را با تردید بسیاری مواجه كند و حتی به اساسیترین ركن نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد نماید. و اصولا” آیا خدشه وارد کردن به سندیت خاطرات آقای هاشمی با توجه به جایگاهش در نظام و انقلاب خیلی دیگر از نقل قول ها و مطالب وی را که در راستای تایید و تقویت نظام و انقلاب بوده خدشه دار نمی کند؟
به نظر من یکی از مشکلات انقلاب ما همین است كه برخی میکوشند به دیگران بباورانند كه همه كارهای برجسته و رویدادهای خارق العاده در كشور از سر انگشت زرریز آنان به انجام رسیده است و اگر آنها نبودند، اسلام نبود، انقلاب نبود و اصولا امام، امام نمیشد.
شما اگر كتاب خاطراتی را كه به نام آقای منتظری نوشتهاند بخوانید، میبینید كه در آن وانمود شده است كه این آقای منتظری بود كه علما و مراجع را در سال 41 گرد آورد و به مبارزه واداشت و در مقاطع مختلف به داد امام(ره) رسید و به ایشان رهنمودهایی داد. و اصولا” او بود كه امام را مرجع كرد و به مقام رهبری رسانید. اما كیست كه نداند آنچه امام(ره) را به مسند مرجعیت نشانید و به مقام رهبری بلا منازع جهان تشیع رسانید علم امام و ویژگیهای منحصر به فرد ایشان بود كه اگر آن علم و آن ویژگیهای برجسته را نداشتند تبلیغات و تلاشهای دیگران نمیتوانست راه به جایی ببرد.
در مورد رهبری آیتالله خامنهای نیز باید دانست كه این خصوصیات منحصر به فرد ایشان بود كه خبرگان را به معرفی ایشان به عنوان رهبر انقلاب واداشت نه خاطره گویی این و آن. باید پرسید اگر آن روز مجلس خبرگان به رهبری آیتالله خامنهای رأی نمیداد ، به چه مقام دیگری میتوانست توجه كند و آن شخص را برای این مقام لایق و مناسب ببیند؟ حتی امروز كه نزدیك 20 سال از آن روز و روزگار میگذرد، مجلس خبرگان چه مقامی را میتواند لایقتر و مدبرتر از ایشان برای رهبری نظام جمهوری اسلامی معرفی كند؟
ثانیا اگر در یك مورد خبری را از مقامی طبق قراینی كه وجود داشت، پذیرفتیم آیا ناگزیریم كه همه گفتهها، گزارشها و روایتهایی را كه او بازگو میکند ـ حتی اگر قراین بر خلاف آن باشد ـ بپذیریم؟ شاید او اشتباه كرده باشد.
ثالثا” ما نمیخواهیم آقای هاشمی را تكذیب كنیم و به او خدا نخواسته نسبت دروغ بدهیم، بلكه طبق آنچه در وصیتنامه امام(ره) آمده است و دیگر قراینی كه در بالا آمد، نمیتوانیم خاطره او را در مورد موافقت امام مطابق با واقع بدانیم و احتمال نزدیك به یقین میدهیم كه برداشت آقای هاشمی این بوده كه امام موافقت كردهاند اما این برداشت با روش و منش امام(ره) تا روز آخر حیات ایشان همخوانی ندارد و نمیتواند مطابق با واقع باشد.
اما آنهایی كه با یك سلسله سفسطه كوشیدهاند وانمود كنند كه رد نقل كسی كه در بالاترین سطح این نظام قرار دارد، خطرهایی به همراه دارد، در واقع اشكال به امام(ره) دارند كه چرا در وصیتنامه خود یادآور نشده اند كه آنچه به من نسبت داده شده و یا میشود مورد تصدیق من نیست مگر اینكه راوی «از بزرگانی باشد كه با من حشر و نشر خصوصی داشته است»!
همچنین باید به مجلس شورای اسلامی اعتراض كنند كه مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) را مرجع قانونی برای تأیید روایتها و نقل قولها از امام دانسته و تبصره نزده كه اگر راوی از بزرگان بود مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و عموم مردم باید چشم و گوش بسته و بدون چون و چرا آنچه را كه او از امام نقل میکند بپذیرند و دم نیاورند!
البته اگر چنین تبصرهای در كار بود و یا امام در وصیتنامه خود روایت بزرگانی را كه با ایشان حشر و نشر خصوصی داشتند معتبر میشمردند مشكل دوچندان میشد. برخی از بزرگانی كه اكنون در شورای نگهبان و دیگر نهادها و مراكز حضور دارند حدود 15 سال در نجف اشرف با امام حشر و نشر خصوصی (خیلی خصوصیتر از كسانی كه در ایران میتوانستند با امام داشته باشند) داشتهاند. آیا اگر امروز از امام روایتی آوردند نیز به همین دلیل كه آقایان دارند، بیچون و چرا باید پذیرفت و هیچ مرجع قانونی حق ندارد روی روایت آنان از امام چون و چرا كند؟ اگر این نقل قولها و ادعاهای «بزرگان» از زبان امام با هم متناقض بود چه باید كرد و به چه مرجعی باید برای حل آن متوسل شد؟ آیا اگر چنین تبصرهای در كار بود، خیلیها مدعی نمیشدند كه «از بزرگانی هستند كه با امام حشر و نشر خصوصی داشتهاند»؟
آقای روحانی! مهدی هاشمی پسر آقای هاشمی رفسنجانی گفته اند «دعواهای حاج آقا از سال 63 به بعد شروع میشود» در این رابطه چه نظری دارید؟
این مسأله را باید از خود ایشان پرسید. اما امیدوارم كه آقای هاشمی نسبت به اطرافیان خودشان مقداری هوشیار باشند كه عوامل مرموز باعث ایجاد مشكل برای ایشان نشوند. چون این خاطرات چیزی نیست كه برای نظام و انقلاب اسلامی خطر جدی باشد. انقلاب اسلامی ریشهدارتر از این است كه به فرد وابسته باشد و یك فرد یا گروه بتواند به آن آسیب برساند. اما آنچه كه مایه نگرانی است این است كه شخصیتهای روحانی ما بر اثر یك سلسله موضعگیریهای نابجا و ادعاهای ناروا و اغراقآمیز به زیر سؤال بروند و زحمات طولانی آنها در مبارزه به هدر برود.
ملت ایران، ملت دوران مشروطه یا نهضت ملی نیستند كه با یك جوسازی و عوامفریبی بشود آنها را از مسیر منحرف كرد. ملت ایران یك ملت بیداری است، رشد یافته است و بر رسالت دینی خود آگاه است و راه خود را گم نمیکند. مقام معظم رهبری هم به عنوان یك دیدهبان همیشه بیدار مراقب اوضاع هستند و از آرمانهای انقلاب و امام دفاع میکنند. اما آنچه مایه نگرانی است این است كه برخی از بزرگان با موضعگیریهای نابجا و وسوسهها آسیب ببینند و بیش از پیش اعتبار خود را در میان ملت از دست بدهند كه امیدواریم چنین مباد.
آقای روحانی چرا در مقطعی كه چهره امام(ره) مورد تخریب یا سوء استفاده قرار میگرفت حضور فعال نداشتید؟ و اصولا”چرا مبانی امام(ره) از سوی برخی یاران قدیمی امام مورد تعرض قرار گرفته و می گیرد؟
وقتی دشمنان انقلاب اسلامی نتوانستند انقلاب را در نطفه خفه كنند تنها امیدشان تخریب چهره امام(ره) و انقلاب بود. استكبار جهانی و فراماسونری در تمام دوران به هنگام ایجاد یك نهضت و انقلاب سعی داشتهاند در درجه اول آن نهضت را در هم بشکنند اما وقتی موفق نمیشدند سعی میکردند آن نهضت را به گونهای به انحراف بكشانند كه نسلهای بعدی نتوانند آن راه را ادامه دهند. این تخریب در خصوص امام از سوی جریانهای استعماری دنبال میشود و سعی میکنند یا راه امام را یك راه به بن بست رسیده و غیر قابل اجرا جلوه دهند و یا به گونهای چهره ایشان را مخدوش كنند كه مردم نسبت به ایشان ذهنیت منفی پیدا كنند. به گونهای كه نسلهای آینده نسبت به امام این تصور را داشته باشند كه ایشان سیاستمداری همانند دیگر سیاستمداران فرصتطلب بودهاند!
جریانهای داخلی نیز به این تخریبها دامن میزنند كه در 2 دسته خلاصه میشوند: یك دسته افرادی هستند كه دنبالهروی كاخ سفید هستند و تمام حرفهایی كه از آنجا صادر میشود را تكرار میکنند و فكر میکنند اگر بتوانند امام را به زیر سؤال ببرند نانشان تو روغن است اما اینها صد در صد اشتباه میکنند، همانطور كه مصدق اشتباه كرد. مصدق هم نسبت به امریكا دید مثبت داشت اما امریكا نسبت به او وفادار نبود.افرادی كه الان دنباله روی سیاست امریكا هستند فكر میکنند اگر روحانیت و نظام جمهوری اسلامی از بین رفت اینها در رأس قدرت قرار میگیرند! اما غافل از این مطلب كه امریكا تنها از این افراد به عنوان پیاده نظام استفاده میکند و تنها از قلم و جوسازی آنها در جهت اهداف خود بهره میگیرد. اما قدرت را به مزدوران خودفروختهای میسپارد كه در آستین دارد و پرورش داده است.
دسته دوم افرادی هستند كه خودشان را وابسته به امام(ره) میدانند سعی میکنند از موقعیت امام به نفع خودشان سوء استفاده كنند. اگر به كتابهای خاطراتی كه در حال حاضر منتشر میشود نگاه كنید، چیزی نمانده كه بگویند ما با امام كشتی میگرفتیم! و به گونهای صحبت میکنند كه انگار یار گلخانه، گلستان امام بوده و شبانه روز با امام بودهاند. این از بدبختی این افراد است. این افراد در خاطرات خود در مصاحبههای خود به گونهای از شخصیت و جایگاه امام هزینه میکنند كه حتی اگر بتوانند اعلام كنند كه رهبر ما بودیم و امام(ره) هم به عنوان یك مرجع نظر ما را اجرا میکرد. اینها به عقدههای درونی این افراد بر میگردد كه احساس میکنند پایگاههای مردمیشان متزلزل است یا موقعیت مردمی ندارند و از این طریق میخواهند برای خود پایگاه كسب كنند.
اگر واقعا” در مقابل اینگونه خلافگوییها كسانی و نهادهایی بودند كه مقابله میکردند و در برابر دروغ پردازیها و تحریف گریها میایستادند. این افراد اینقدر گستاخ نمیشدند اما اینكه سؤال كردید كه چرا در مقابله با سوء استفاده از چهره و مقام امام حضوری فعال ندارید باید عرض كنم كه من در دوره دوم فصلنامه 15 خرداد درباره توطئه امام زدایی اعلام خطر كردم و به مسئولان نظام هشدار دادم لیكن امروز شرایط به گونهای است كه حرف حق در مسلخ باندبازی و جناح بندی ذبح میشود و به محض رویارویی با یك خاطره و یا ادعای خلاف واقع فورا أنگ و برچسب باندی به انسان میزنن.، میگویند به راست غلتید یا به چپگرایش پیدا كرد و یا اینكه اهداف سیاسی و مطامع شخصی در كار است. سخن حق را آلوده میکنند و در چنین شرایطی «آنچه هرگز به جایی نرسد فریاد است».
بالاخره كدام سازمان و نهاد وظیفه مقابله با این خلافگوییها را دارد؟
در مورد حضرت امام(ره) ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام این مسئولیت را بر عهده دارد. اما در مورد خاطراتی كه به امام نسبت داده میشود به علت وسعت و تعداد این خاطرات، مقابله، دشوار و نفسگیر است.
آقای روحانی در خصوص فصلنامه 15 خرداد بگویید؟ چرا فصلنامه چند سالی تعطیل شد؟
فصلنامه 15 خرداد 3 دوره دارد: دوره اول آن در نجف بود كه به صورت ماهنامه منتشر میشد. مرحله دوم بعد از پیروزی انقلاب در ایران منتشر شد كه تا سال 76 ادامه داشت و در مقابل تحریفها و خلافگویی بسیار فعال برخورد كرد لیكن در پی نفوذ دگراندیشان در مركز اسناد انقلاب اسلامی متأسفانه تعطیل شد و در دوره سوم هم كه در پی تأسیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر از سال 1383 آغاز شد.
آیا گروه های سیاسی هم در تعطیلی فصلنامه نقش داشتند؟
اگر نقش مستقیم نداشتهاند، بیتردید با جوسازی علیه فصلنامه در تعطیلی آن بسیار مؤثر بودند.
چرا پاسخ به خاطرات آقای منتظری از سوی شما اینقدر دیر آغاز شد؟
وقتی كتاب خاطرات آقای منتظری چاپ شد بسیاری از سازمانها و نهادها برای پاسخ گفتن به آن حركت كردند. من هم با خوش بینی به اینكه بسیاری از نهادها و اشخاص به نقد و بررسی آن اقدام میکنند، دست به كار نشدم اما هر چه منتظر ماندیم خبری نشد، و به همین دلیل خودم شروع كردم.
به نظر می رسد موضع خیلیها در مقابل خاطرات آقای منتظری موضع منفعلانه است؟
این افراد یا گروهكهایی هستند كه نسبت به امام(ره) ذهنیت منفی دارند و میخواهند كه امام به زیر سؤال بروند و فكر میکنند كه این فرصت خوبی برای تحقق این غرض است. برخی از این افراد كه اصل تقلید را مسخره میکردند، پس از به انحراف كشیده شدن آقای منتظری، مدعی شدند كه از مقلدین آقای منتظری هستند! همین افراد هنگام قائم مقامی آقای منتظری او را مسخره میکردند. دسته دوم كسانی بودند كه خاطرات منتظری را اصلا” نخوانده بودند و فكر میکردند چیز نامربوطی در آن نیست. دسته سوم هم افرادی بودند كه بینش سیاسی لازم را برای درك این مسأله نداشتند. چون منتظری به طور صریح شخصیت امام را مورد هجوم قرار نداده است. یك دید تاریخی و سیاسی لازم است كه غرضورزیها و نارواگوییهای خاطرات نامبرده مكشوف شود. دسته چهارم افرادی هستند كه دچار كشمكشهای سیاسی میباشند و در مقابل نظام، در مقابل مقام معظم رهبری ، فكر میکنند تقویت آقای منتظری موجب تضعیف مسئولان نظام میشود. از این رو از تضعیف و نقد خاطرات منتظری ناراحت هستند و فعلا” از او به عنوان یك چماق استفاده میکنند.
آقای روحانی! اصولا” برای خیلی ها جای سئوال است که موضوع آقای منتظری چیست و چرا او ار قائم مقامی کنار گذاشته شد. سئوال دیگر این است که آیا واقعا” در حال حاضر چیزی تحت عنوان جریان آقای منتظری وجود دارد و اگر هست در کدام طیف سیاسی می گنجد؟
آقای منتظری شخصیتی بود كه خدمات بسیار ارزندهای در دوران نهضت امام(ره) داشتند. وقتی نهضت امام در سال 41 آغاز شد یكی از حربههای دشمنان این بود كه ادعا میکردند تعدادی بچه در اطراف امام حضور دارند. در این شرایط حضور آقای منتظری در كنار پیروان امام نقش مؤثری داشت و فعالیت ایشان برای مبارزین بسیار ارزشمند بود به همین دلیل افرادی كه از یاران امام محسوب میشدند حساب ویژهای برای او قائل بودند.
حتی در نجف وقتی از شهید آیتالله صدر(ره) برای بعد از امام سخنی به میان میآمد ما و بسیاری از یاران امام به خاطر آقای منتظری از آقای صدر حمایت نمیکردیم تا آقای منتظری تحت الشعاع قرار نگیرد. حتی در آن شبی كه امام میخواست نامه 6/1/68 مربوط به منتظری از رسانهها پخش شود آقای هاشمی گریه كرد و با التماس از امام خواست كه این نامه را منتشر نكنند. دسته دیگر كسانی بودند كه سالیان درازی نسبت به آقای منتظری شناخت و ارتباط داشتند. امثال آقای مهدی هاشمی كه از سال42 نسبت به آقای آقای منتظری به تدریج شناخت پیدا كردند. نقاط ضعف، قوت، روحیات و اخلاقیاتش، اینكه چطور میتوان او را تحت تأثیر قرار داد، چگونه میتوان از او استفاده كرد و به خاطر این شناخت عمیق خیلی راحت میتوانستند اغراض و امیال خودشان را از طریق او انجام بدهند و به صورت یك شبكه بسیار قوی در بیت منتظری حضور داشتند و خیلی راحت حرفهای خودشان را به او القاء میکردند و نظر او را تغییر میدادند.
حتی یادم هست زمانی كه در سال 61 سرپرست مركز اسناد ساواك شدم سید هادی هاشمی چند نفر را به من معرفی كرد كه یكی از آنها آقای عمادالدین باقی بود که به عنوان محقق معرفی شد. فرد دیگری كه معرفی شد ابوشریف بود. وقتی اینها را نپذیرفتم برخورد آقای منتظری با من عوض شد. از سوی دیگر دشمنان نظام هم كه به دنبال نفوذ بودند در خصوص امام(ره) به دلیل شخصیت غیر قابل نفوذ ایشان ناكام ماندند. برای بعد از امام به سراغ شخصیتهای دست دوم مثل بنی صدر، بازرگان و منتظری رفتند.
مثلا” پس از قائم مقامی منتظری آقای منوچهر قربانیفر از عوامل سازمان سیا ارتباطات عمیقی با منتظری داشت. این شبكه به صورت وسیع در بیت منتظری نفوذ كردند و برای دوران بعد از امام نقشههای عمیقی طراحی كرده بودند. اما امام یكباره تمام این نقشهها را خنثی كرد و تمام این تشكیلات را بهت زده ساخت. اما شبكهای كه در بیت منتظری فعال بود در حال حاضر هم به شدت فعال است. مثلا خاطراتی كه از سوی منتظری نوشته شده و نقل شده كاملا” مشخص است كه حرف او نیست و شاید حتی نتوانست بخواند كه كدام یك از این مطالب حرف خودش است و كدام یك از مطالب را به نام او جا زدهاند. در حال حاضر هم از راههای متعدد سعی میکنند از وجود او برای ضربه زدن به نظام استفاده كنند و متأسفانه این شبكه در جریانهای اجرایی كشور نفوذ دارند.
فکر می کنید چه عاملی موجب شد تا آقای منتظری با آن سوابق و به عنوان یكی از یاران امام در مقابل ایشان قرار گیرد؟
امام (ره) اولین چیزی را كه از خودشان دور كردند خودخواهی و نفسانیات بود و به حدی از این جهت وارسته شده بودند كه اگر جایی از ایشان ستایش و تعریفی میشد به شدت ناراحت میشدند. وقتی به زندگی آقای منتظری نگاه میکنید میبینید كه خصوصیاتی خطرناك در ایشان وجود داشت كه یكی از آنها ساده لوحی وی بود. در طول تاریخ اسلام هم افراد ساده لوح بیشترین ضربه را به اسلام زدند. علاوه بر این آقای منتظری روحیه معنوی بسیار اندكی داشته است. خودش تعریف میکند كه من حوصله خواندن نماز شب نداشتم، بهانه میگرفتم كه چشم من تراخم دارد و باید با آب رودخانه وضو بگیرم و به همین دلیل یك شب آقای مطهری از كنار رودخانه آب آورد و گفت بلند شو! نماز شب بخوان.
از موضوع آقای منتظری عبور کنیم. الان در برخی طیف های داخل نظام و دارای سابقه در انقلاب گرایش به «ایسم» ها زیاد شده و ولع عجیبی در برخی جریان ها و گروه ها وجود دارد تا خود را ذیل یکی از مکاتب غربی نظیر لیبرالیسم ، سوسیالیسم یا ترکیبی از این دو تعریف کنند. علت این تمایل چیست و آیا قبل از انقلاب هم چنین تمایلاتی در نیروهای مذهبی وجود داشت؟
اصولا، انسانهای ضعیف النفس زود جو زده میشوند. یكی از بزرگترین ویژگیهای امام(ره) این بود كه تحت تأثیر فضا قرار نمیگرفت و نفوذ ناپذیر بود. حمایت بعضی از روحانیون از سازمان منافقین و حركت مسلحانه در سال های قبل از پیروزی انقلاب ، نتیجه همین جوزدگی بود. مرحوم سید احمد خمینی در رنجنامه خود مینویسد كه وقتی به نجف میرفتم یكی از بزرگان به من گفت كه به امام بگویید كه هر چه زودتر گروه مجاهدین خلق را تأیید كنید كه اگر این كار را نكنید ما عقب میمانیم اما امام فرمودند كه من حاضرم در این آخر عمری در كنج ویرانهای غریبانه بمیرم و بر خلاف وظیفهام عمل نكنم.
در حال حاضر هم این افراد انسجام فكری ندارند. یك روز طرفدار امام هستند، یك روز طرفدار دموكراسی غربی هستند، یك روز سوسیالیست میشوند، یك روز ناسیونالیست میشوند، یك روز دم از مبارزه با امریكا میزنند و روز دیگر از تشنج زدایی و گفتگوی تمدنها سخن میگویند. احساس میکنند پایگاه مردمی آنها متزلزل است و اگر همراه جو حركت كنند، اعتبار و وجههای خاص كسب میکنند تا از این طریق به قدرت برسند. این جنگ قدرت موجب شده تا افرادی كه خودساخته نیستند دچار این مخمصه شوند و هر روز با گروهی خاص همراه شوند.
یك روز با یكی از اعضای مجمع روحانیون مبارز صحبت میکردم كه چه عاملی باعث شد تا این مجمع پس از به قدرت رسیدن با اینكه خود را طلایه دار مبارزه با آمریكا میدانست و در این موضوع ادعای پیشتازی داشت، یكباره شعار تشنج زدایی و گفتگوی تمدنها را مطرح كند؟ پاسخ داد كه «احساس كردیم كه اینگونه شعارها در جامعه برد ندارد» . اینها گمان میکردند كه راه رسیدن به قدرت ، دنبالهروی از جو میباشد. من نامهای را خدمت امام نوشتم كه آخرین نامه من به ایشان بود كه به دست ایشان هم نرسید. در آن نامه این موضوع را به ایشان یادآوری كردم كه من نگران این هستم كه ما در آینده منتظریهایی داشته باشیم. امروز عدهای فكر میکنند كه اگر علیه یك عالم دینی سمپاشی كنند، قهرمان میشوند چون چند نفری كه اطراف آنها را گرفتهاند بهبه و چهچه می کنند. آنها گمان میکنند كه این مردم هستند كه بهبه و چهچه میکنند.
آقای روحانی! چه كسانی در نیمه شعبان سال 56 بر خلاف دستور امام(ره) عمل كردند و در مقابل ایشان که اعلام کردند شیعیان به خاطر ظلم های شاه ، عید ندارند ، موضع گرفتند و چراغانی نیمه شعبان به راه انداختند؟
امام(ره) در پیامشان بعد از انقلاب تأكید میکنند كه انجمن حجتیه در آن زمان كه ما جشن را منع كردیم با همكاری رژیم سعی كردند با برگزاری جشن به انقلاب ضربه بزنند. انجمن حجتیه از یك سو اعتقاد داشت كه دین از سیاست جداست، از سوی دیگر در جریاناتی كه به منافع سیاسی شاه و غرب مربوط میشد موضعگیری میکرد.
فعالیت انجمن حجتیه را در حال حاضر در چه سطحی میبینید؟ اگر فعال است استراتژی آن چیست و به چه سمت و سویی است؟
وقتی انگلیس در دوران رضاخان نتوانست اسلام را محو كند و از رسمیت بیندازد بعد از شهریور 1320 دو جریان سر بلند میکنند كه هر دو با مبانی اسلامی مغایر است. یك جریان، شعارش این است كه اسلام دین سیاست است و تأكید دارد كه در قرن بیستم صحبت از احكام عبادی، زشت و ناپسند است و باید دین اسلام را دین انقلاب معرفی كنیم كه گروه «سوسیالیستهای خداپرست» را تشكیل میدهند كه دكتر شریعتی هم عضو همین جریان بوده است. در مقابل این جریان گروهی سر بلند میکنند كه دین را كاملا” از سیاست جدا میدانند و تكلیف را تنها عبادت و اصلاح شخصی میدانند. جریان اول به نهضت آزادی ختم شد و جریان دوم به انجمن حجتیه رسید و نكته جالب این است كه هر دو جریان ضد روحانی بودند و تز استعماری «اسلام منهای روحانیت» را دنبال میکردند.
گروه انجمن حجتیه وقتی نهضت امام آغاز شد به شدت با اندیشه امام مبارزه میکرد. انجمن حجتیه به شیوههای متفاوت حضرت امام را به زیر سؤال میبرد. این گروه بعد از انقلاب سعی كردند در مراكز حساس نفوذ كنند. از جمله نفوذ در مركز اسناد ساواك بود كه طی 4 سال حضور خود ، پروندهها را پالایش كردند و اسنادی كه ارتباط آنها با رژیم را تأیید میکرد از بین بردند. از كارهای نامطلوب آنها حضور در آموزش و پرورش بود و سعی در بدبین كردن مردم از انقلاب داشتند. از جمله سختگیریهایی بیجا و توانفرسا كه مایه بدبینی جوانها نسبت به نظام بلكه از اسلام شد. در حال حاضر هم فعالیتهای شدید و گستردهای دارند. به طور مثال در مراكز اهل تسنن به ایجاد اختلاف شیعه و سنی و قومی دامن میزنند و جالبتر اینكه این انجمن كه زمانی دشمن قسم خورده نهضت آزادی به شمار میرفت جلسات و همفكریهای زیادی با نهضت آزادی دارد. در بعضی از مراكز كلیدی نیز ذی نفوذ است و نقشههای تخریبی و شكننده خود را دنبال میکند.
آقای روحانی! برخی جریان ها و افرادی که در دایره انقلاب حضور دارند و سوابقی هم با امام (ره) دارند بر این اعتقادند که آیت الله مصباح یزدی قبل از انقلاب با امام(ره) و نهضت ایشان همراه نبوده و حتی به نوعی مخالف نهضت بوده و پس از انقلاب خود را موافق جلوه داده است؟ نظر شما در این باره چیست؟ آیا این موضوع را تایید می کنید یا دیدگاهتان خلاف این است؟
آیتالله مصباح از شاگردان امام(ره) بودند. من هم از سال 1340 با ایشان آشنا بوده ام و از همان ابتدا نه تنها نسبت به امام(ره) علاقهمند بودند كه ارتباط ایشان با امام جنبه مرید و مرادی داشت. از عرفان امام لذت میبردند. ایشان یكی از افرادی بودند كه موجب آشنایی و ارادت من به امام شدند و پس از فوت آیتالله بروجردی در آن شرایطی كه حرمت شكنیها و بیبند و باریها در قم داشت آغاز میشد، آقای مصباح متنی خطاب به مراجع تهیه كردند كه به صورت تومار از فضلا و طلاب امضا گرفتیم و برای مراجع فرستادیم. در پی آغاز نهضت امام (ره) نیز ایشان با توجه به موقعیت علمیشان با نشریه بعثت همكاری میکردند اما چون دیدند كه این نشریه با تفكرات امام (ره) هماهنگی كامل ندارد، جدا شدند و خودشان نشریه انتقام را بیرون میآوردند.
اما عاملی كه برخی مبارزین قبل از انقلاب را نسبت به آقای مصباح ناراحت كرد این بود كه چرا آقای مصباح در جریان تأیید سازمان مجاهدین خلق با آنها همراه نکردند. آقای مصباح منافقین را زودتر از دیگران شناختند و به پیروی از امام، از آنها حمایت نكردند و حركتی كه به نفع منافقین تمام میشد را محكوم میکردند. تمام این بساطی كه علیه ایشان به راه انداختهاند برای این است كه چرا ایشان نیز همانند برخی از آخوندها آلت دست منافقین نشدند.
به نقل از سایت بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر